24 مهر 1397, 18:38
سینمای ایران روزهای عجیبی را میگذراند، روزهایی که بعد از چند سال پرافتخار انگار در ورطه نابودی افتادهایم. موج کمدیهای مبتذل، سخیف و بیارزش سینما را به تسخیر درآورده است و شرایط سخت اجتماعی هم مردم را بهناچار روانه تماشای این آثار میکند. فیلمسازان جدید وارد این جریان میشوند تا با استفاده از این فرصت نام خودشان را مطرح کنند و فیلمسازان شناختهشده هم که مدتی است نمیتوان هیچ پیشبینی نسبت به کارهایشان انجام داد، وارد این جریان شدهاند تا از قافله عقب نمانند. همه اینها باعث میشود نسبت به آخرین ساخته ابوالحسن داوودی، «هزارپا» با شک و تردید روبرو شویم.
ابوالحسن داوودی که در طی سالهای طولانی فعالیتش همیشه کمکار بوده است، آخرین فیلم اکران شدهاش «زادبوم» که چند سالی توقیف بود، تعریف چندانی نداشت ولی آخرین ساختهاش «رخ دیوانه» در نقطه مقابل، هم توانست استقبال مخاطبان را جلب کند و هم منتقدان را راضی کند؛ اما نه «رخ دیوانه» و نه «زادبوم» یا حتی دیگر کارهای داوودی بهاندازه «نان و عشق و موتور ۱۰۰۰» سروصدا به پا نکرد. طنزی که در سالهای آخر دهه هفتاد، با استفاده از جو سیاسی متحول شده بابیان کمدی به انتقادات سیاسی و اجتماعی میپرداخت و درعینحال یک داستان عاشقانه جذاب را نیز بهپیش میبرد
«هزارپا» از جهاتی بسیار به «نان و عشق و موتور ۱۰۰۰» شبیه است و از جهاتی بسیار متفاوت. «هزارپا» برخلاف «نان و عشق و موتور ۱۰۰۰» اثر بیسروصدا و آرامی است و انتقادات تندوتیزی ندارد و خیلی محتاطانه به خط قرمزها نزدیک میشود و همیشه بار کمدی فیلم بر بار طنز آن میچربد. «هزارپا» یک کمدی ساده است که هدفی اصلیاش خنداندن مخاطبش است و از این حیث بسیار هم موفق است. «هزارپا» برای پرورش کمدیاش موقعیت تکراری و پیشپاافتادهای را انتخاب میکند اما در پرداخت آن نسبت به آثار مشابهش یکسر و گردن بالاتر است، مخصوصاً از کمدیهایی که به هر چیزی شبیه هستند جز کمدی. «هزارپا» یک موقعیت کمدی عرضه میکند که موضوع اصلی ایجاد خنده در تمام فیلم است، با شوخیهای پراکنده در طول فیلم ریتم کمدیاش را حفظ میکند و موقعیت کمدی را بهکل فیلمنامه بسط میدهد و از این حیث میتوان گفت فیلمنامه کم نقصی دارد. حتی شوخیهای جنسی که عنصر اصلی کمدیهای این روزها هستند و متأسفانه در «هزارپا» هم کم نیستند، در لفافهای شرافتمندانه پیچیده شدهاند تا «هزارپا» تبدیل به یک اثر سراپا مستهجن نشود.
«هزارپا» سالهای ابتدایی دهه هفتاد را به تصویر میکشد، سالهایی که جنگ تمامشده اما سایهاش هنوز روی زندگی مردم سنگینی میکند. در «هزارپا» مانند «نهنگ عنبر» فضایی را میبینیم که ویدیو جرم است، کارمند یک اداره بودن نهایت خوشبختی است و مشاغل کاذب و زیرزمینی بیش از هر زمان دیگری رونق داشتند، روزهایی که فضای خفقانآور، جامعه بحرانزده پس از جنگ و آدمهای عادی که قهرمان نبودند، موضوع صدها ملودرام اجتماعی شده بودند اما حالا نگاهی طنز و کمدی به آن روزها حال و هوای دیگری دارد. تفاوت «هزارپا» با «نهنگ عنبر» در این است که بازگشت به این روزها فقط از جهت تقویت حس نوستالژی بیننده نیست بلکه اولاً یک عنصر دراماتیک در قصه فیلم است و دوما نگاهی عمیقتر و موشکافانهتر به اوضاعواحوال این روزها میاندازد. کمیته و فروش مشروبات الکلی و ترس از گیر افتادن در «هزارپا» ملموستر و واقعیتر است و شرایط پیشآمده ناشی از رویارویی قهرمانان با مأموران کمیته در عین آنکه خندهدار است، بسیار تأملبرانگیز است و ترسی که در آن دوره حاکم بوده است را نشان میدهد. اساساً برجستهترین نکته در مورد «هزارپا» جسارت داوودی در ترسیم تصویری واقعی از آن سالهاست و بزرگترین جسارتش همزمانی است که در لفافه کمدی و نقشه شارلاتانه شخصیتهای اصلی نشان میدهد بساط شارلاتانیسم و چون آفتابپرست رنگ عوض کردن چقدر ساده بوده است و از همین طریق تلنگری هم به حالوروز امروزمان میزند.همچنین شخصیتهای «هزارپا» بسیار جذاب و دوستداشتنی پرداختشدهاند و در چارچوب کمدی بهدرستی و با تمام جزئیاتی که در پرداخت کاراکترهایشان وجود داشته است به بیننده معرفی میشوند. دو شخصیت اصلی «هزارپا»، رضا عطاران و جواد عزتی که هر دو مهمترین ستارههای سینمای طنز و کمدی چند سال اخیر بودهاند، مثل کاراکتر اصلی «جیببرها به بهشت نمیروند» معصوم و بیگناه نیستند، اما در روزگاری زندگی میکردهاند که شاید برای امثال آنها جیببری و کیفقاپی راه سادهای برای امرارمعاش بوده است؛ اما خلاقیت داوودی در این است که کاراکترهای خلافکارش را بهمانند «گشت ارشاد» دوستداشتنی جلوه نمیدهد و از بیننده هم ذات پنداری نمیطلبد بلکه شرایط روایتش را بهگونهای میچیند که بیننده بااینکه با نقشه این خلافکارها همراه میشود و میخندد اما هرلحظه منتظر لو رفتن و نقش بر آب شدن همه برنامههایشان است و با انتخاب آسایشگاه جانبازان جنگ تحمیلی، بهعنوان لوکیشن اصلی فیلمش، وجدان جمعی مخاطبان را هدف قرار میدهد و همچنین با نمایشی بیآلایش از دلیران این سرزمین تصویری بیشتر شبیه واقعیت به مخاطبش عرضه میکند.
از سوی دیگر سبک کمدی که در «هزارپا» شاهدش هستیم، بسیار شبیه به کمدیهایی چون «مرد عوضی» و «مومیایی ۳» است که در اواخر دهه هفتاد روی بورس بودند. کمدیهایی که بهجای سروشکل زیبا، به تواناییهای بازیگران در پرورش کمدی اتکا میکردند و شوخیهای ساده شبیه کمدیهای اسلپ استیک داشتند؛ اما خوشبختانه داوودی توانسته در عین آنکه کمدیاش را بی افاده و بی ادا به سبک کمدیهای ناب آن روزها بسازد، گذر زمان را نیز در پرورش روایتش دخیل کرده است و درنتیجه بیننده احساس نمیکند با یک اثر کهنه و تکراری روبروست و در عین اینکه با فضایی آشنا رودرروست احساس نمیکند یک فیلم تاریخمصرف گذشته را به او غالب کردهاند.جنس کمدی که در «هزارپا» میبینیم همانطور که گفتیم وابسته به توانایی بازیگر در پرورش و پرداخت کمدی است، مهمی که بازیگری چون پرویز پرستویی در همان نمونههایی که ذکر کردیم بهخوبی از پس آن برآمده است و حالا رضا عطاران و جواد عزتی هم میتوانند با فیزیکشان کمدی را اجرا کنند و در کلامشان شوخیها را با لحن مناسب منعقد کنند. حقیقت این است که رضا عطاران و جواد عزتی هر دو در نقشی تکراری ظاهر میشوند و کاراکترهایشان در «هزارپا» کلیشهای است که بارها توسط خود این دو اجراشده است و اما با ارفاق میتوان گفت که هر دو باوجود تکرار همچنان جذاب و طناز هستند و هنوز هم بهترین گزینه برای خنداندن مخاطب هستند و همکاری این دو در «هزارپا» اتفاق خوبی است که باعث میشود چشممان را بر این تکرار ببندیم.
مهران احمدی هم که انگار استاد گویشهای گوناگون است، در «هزارپا» درخشان ظاهر میشود و بااینکه نقشی فرعی دارد اما بهاندازه دو شخصیت اصلی و یا حتی بیشتر از آن دو با بیننده ارتباط برقرار میکند و شخصیت ساده کاراکترش را به او میباوراند.
درنهایت، «هزارپا» در این روزهای عجیبوغریب سینما، روحی تازه است بر کالبد نیمهجان سینمای کمدی و کورسوی امیدی نسبت به کمدیهایی که درراه هستند ازجمله «مارموز» ساخته کمال تبریزی. شاید تبریزی هم با آخرین ساختهاش به دوران اوج خود برگردد و خاطره «مارمولک» را دوباره زنده کند.