یاد امام حسین و عزاداری برای او بر پایه
اشک و محبت و گریه بر مصائب آن حضرت و مجالس روضه بنا نهاده شده است (من بکی او
ابکی او تباکی وجب له الجنه ) و اینگونه یادآوری آن امام امام موجب احیاء و حیات
دین شمرده شده است (امام باقر(ع) فرمود: «امام حسين(ع) خون خويش را بذل نمود تا
افتادگان در گمراهي را تا روز قيامت نجات بخشد»).
اما دینی که قرار است با این مجالس زنده
بماند مجموعه ای از آموزه هایی است که انسان در طول زندگی خود نیازمند بدانهاست تا
سعادتمند باشد آموزه هایی از جنس اعتقادات درست یا اخلاق حسنه یا رفتار مطلوب.
شماری از این آموزه ها در خود نهضت عاشورا
و به اقتضای آن تبلور ویژه ای یافته و به اوج رسیده است. فیلم هیهات چند نمونه از
این مباحث را را در یک مجموعه چهار اپیزودی به تصویر کشیده
است. یکی از آن آموزه های ارزشمند غیرت و حمیّت نسبت به داشته های ارزشمند خویش
است.
در اپیزود دوم قهرمان داستان که خود
جانباز دوران دفاع مقدس است قصد عزیمت برای پیاده روی اربعین به سوی حرم سالار
شهیدان را دارد اما وقتی مواجه با شرایطی بحرانی برای مردم دیار خویش می شود( به
جهت وجود میادین مین بازمانده از زمان جنگ) و عزم راسخ جوانی را می بیند که با
تأسی از غیرت جوانان دوران دفاع مقدس، خود آستین بالا زده تا این مشکل را حل کند،
نمی تواند بی تفاوت باشد و مردم را در سختی و خواری ببیند.
وی با اینکه تنی رنجور دارد و دائما جسمش
همراه درد و ناراحتی است اما نسبت به محیط خود فعال و دغدغه مند است. در طی مسیر مرد
و زن سالخورده ای را سوار میکند و مردمی را که جهت حل مشکل آب طوماری امضا میکنند
دغدغه مندانه زیر نظر دارد. قضیه بحران اینست که بستر رودخانه ای که آب این منطقه
را تامین میکند پر از مین های به جا مانده از زمان جنگ است و لذا قبل از آبگیری
باید مین روبی شود ولی مسئولین امر ماههاست که اهمال میکنند و آنها را رها کرده
اند. وی متوجه میشود که برادرزاده جوان و غیرتمندش خود اقدام به مین روبی میکند و
اعتقاد دارد که غیرت در آنروزهادر جبهه های جنگ متبلور بود و امروز در حمایت از
مردم رها شده نهفته است.
تعریف غیرت
من اینجا سعی میکنم ابتدا خود غیرت و حمیت
را تعریف کنم تا بعد بتوانیم این آموزه انسانی_دینی را بصورت شفافتر در متن فیلم
دنبال کنیم؛ غیرت در اصطلاح عبارت است از محافظت و پاسداری جوانمردانه نسبت به
آبرو و ناموس و عزت و شرف و هر آنچه حفظش ضروری است، و پرهیز و عار و عدم قبول وهن
و خواری دیگران(دهخدا-ناظم الاطباء- جامع السعادات-تحفة الاخوان از عبدالرزاق
کاشانی) گستره غیرت و بیان انواع آن شاید از حد شمارش خارج باشد لیکن در یک نگاه
کلان میتوان سه نوع غیرت دینی و ناموسی و ملی و میهنی را نام برد.
اوج غیرت دینی را در نهضت عاشورا میبینیم
امام و اصحاب او مردانی هستند که تحمل وهن دین و زوال آنرا ندارند و بالاترین تلاش
را برای بریدن دستهای متعدی به دین انجام میدهند.
اما قهرمان این داستان غیرت ملی و میهنی را به
نمایش میگذارد. وی در این راه سنگ تمام گذاشته و برای حل مشکل مردم و جاری کردن
آب در رودخانه دست به خطر میزند و جان خود را فدا کرده تا موفق میشود آب را به
مردمش برساند.
داستان در کلیت و شکل و نمای عمومی خود می تواند
حاوی معنا و پیام مناسبی باشد اما در لایه های درونی و جزئیات سازنده داستان مسائل
و ابهاماتی وجود دارد که کلیت داستان را نیز در لبه انحراف و لغزش قرار داده است.
چنانچه خواهیم دید در ادامه راه، قهرمان داستان دچار دو آفت میشود که عدم توجه به
این دو آفت این پیام عزیز را در لبه لغزش و انحراف قرار داده است.
آفت اول:
برادر زاده جوان، ناامید از اراده ای از
مسئولین و ناراحت از رنج و خواری هموطنان از سر غیرت به جوش آمده اش، پشت ماشین
مین روبی مینشیند تا اقدامی کند. قهرمان در این موقعیت ابتدا از او درخواست صبر میکند تا از سفر پیاده روی اربعین
برگردد و قول میدهد که بعد از بازگشت این مشکل را حل کند. اما برادرزاده غیور نمیپذیرد
و اندکی بعد با انفجار مین جسم نیمه جانش را از آنجا میبرند.
این وضعیت برای قهرمان مسئله تازه ای پدید
میورد که آیا به زیارت برود یا بماند و مشکل مردم را حل کند؟ او پاسخ را در ماندن
دیده و میماند. اما شیوه طرح این پرسش و راه رسیدن به پاسخ نیازمند کمی تامل است.
دوگانگی
سوال مبنایی تر این است که
اساساً در چه مواقعی انسان در دوراهی بین انجام دو کار، سرگردان خواهد شد؟ در این
راستا ابتدا دو معنای متقابل را که هریک بیانگر یک سوی این سرگردانی است، تبیین
میشود از این دو معنی در اصول فقه با دو عنوان تزاحم و تعارض یاد میشود که در
اینجا سعی خواهد شد با ادبیاتی متناسب این مجال بازگویی شود.
تزاحم در وضعیتی پیش میآید که
انجام دو کار با هم به گونه ای تلاقی پیدا میکند که انجام یکی فرصت آن دیگری را
میسوزاند و چاره جز انتخاب یکی و طرد آن دیگری نیست. تزاحم منشاءهای مختلفی ممکن
است داشته باشد مانند تنگی زمان. مانند اینکه دو سفر جذاب به شما پیشنهاد شود اما
شما فقط توان هزینه برای یکی را داشته باشید یا هردو همزمان باشند در این صورت
مشکل شما یک مشکل در هنگام "انجام کار" است. هرکدام را انتخاب کنید فرصت
دیگری خواهد سوخت.
اما تعارض مربوط به
"هنگام انجام کار" نیست بلکه ریشه در ارزش سنجی و دلایل انجام کارها
دارد. تعارض در وضعیتی پیش میآید که دو ارزش و دو دلیل معارض و متضاد ریشه دوگانگی
و سرگردانی انسان در دوراهی باشد بگونه ای که از طرفی دلیلی میگوید که فلان کار
شایسته است ولی از آن طرف دلیلی دیگر از جنبه ای دیگری میگوید آن کار ناشایست است
مانند اینکه شما به یک سفری دعوت شده اید ولی از آن طرف وضعیت فرهنگی اردو شدیدا
با شان و جایگاه شما ناسازگار است. در اینجا گرفتاری در "انجام کار"
نیست و بهرحال شما توانایی انجام این کار را دارید اما تعارض و تضادی در درون شما
و ارزشهایتان پدید آمده است:هم اردوی علمی را دوست دارید و هم از آن وضعیت فرهنگی
گریزانید!
البته شاید انسان برنامه ریزی
کند که در آینده کارها با هم تزاحم نکنند و به هر دو برسد اما در تعارض ارزشها
اینگونه نیست. اینجا مسئله دو رفتار نیست بلکه انتخاب بین دو ارزش است. یکی را
برمیگزیند و دیگری را طرد میکند لذا این منشأ یک سبک زندگی خواهد بود.
حال اگر کسی دچار سرگردانی در
یک دوراهی باشد ابتدا باید دید این که آیا دوگانگی از باب تعارض است و ریشه در
ارزشها و عقاید وی دارد یا صرفا تزاحم در هنگام عمل است. با این مقدمه سراغ قهرمان
داستان و نقد و بررسی دوراهی او میرویم
وضعیتی که داستان برای قهرمان
خود پیش میاورد از باب تزاحم نبود یعنی از نگاه او وضعیت بحران آب اگرچه تاسف بار
و آزاردهنده بود اما به گونه ای نبود که با چند روز تاخیر بحران وارد شرایط جدیدی
شود یا شرایط هم اکنون چنان شکننده شده که هیچ تاخیری جایز نباشد. مردم در شرایطی
البته ناگوار، اما آب خود را از طریق تانکر تامین میکنند و جریان زندگی برقرار
است. و همچنین در دیالوگ بین وی و برادرزاده اش هیچ حرفی از فوریت نیست بلکه به
صراحت از صبر تا پایان سخن گفته میشود. او میگفت:"سه روز دیگر از سفر
برمیگردم و مشکل را حل میکنم" پس این دو راهی از تزاحم نیست و صبر تا بعد از
سفر فرصت را نمیسوزاند.
البته از آنجا که برادرزاده قهرمان داستان
مصدوم شده، ماندن وی از این جهت و برای رسیدگی به امورات او کاملا موجه بود لیکن
در ادامه فیلم گویا از این منظر صرف نظر شده و قهرمان ما کاری با رسیدگی به امورات
برادرزاده مصدومش ندارد( خاصه انکه در فیلم تاکید بر زنده بودن برادر می شود)
گویا مسئله قهرمان نه امورات برادر زاده و
نه فوریت حل بحران آب، هیچیک نیست (که اگر چنین باشد نشان از ضعف مفرط فیلم در
بیان پیامهایش خواهد بود) بلکه او در
تعارض دو امر گرفتار است که یکی را ارزشمندتر از دیگری میبینید. پرسشی که او با
آن موجه میشود این است که آیا زیارت و راهپیمایی اربعین با ارزش تر است یا ماندن و مردم را از بحران نجات دادن؟ البته او نجات
مردم و خدمت به آنها را عبادتی بالاتر و با ارزشتر میابد و لذا میماند تا جانش را
در این راه فدا کند. اما چنانچه تبیین شد در جهان فیلم، این
پرسش از منظر تزاحم نیست و این سه روز مسافرت زیارتی موضوعیتی برایش ندارد. او در
مقام تعارض ارزشها دست به این انتخاب میزند. این
نکته همان لغزشگاه و لبه انحراف است.
خلقت انسان بر سرشت خدایی شکل
گرفته است (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی
فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا) و با همین سرشت است که آدمی ترجیح ذاتی فضایل اخلاقی
مانند غیرت و عزت و جوانمردی وایثار و شهادت را میفهمد چنانچه همینگونه زشتی ذاتی
رذایل اخلاقی را درک میکند اما بسیار اتفاق میافتد که انسانهایی از درک این حقایق
عاجزند. مسئله ما اینجا اینست که چرا بعضی انسانها قدرت درک حقیقت ارزشها را از
دست میدهند؟ مگر انسان با فطرت خدایی سرشته نشده بود؟ پاسخ همان نکته کلیدی را به
همراه دارد که مشکل قهرمان داستان ما را حل میکند. انسان بر سرشت خدایی خلق شده و
با همین فطرت توان درک فضایل و رذایل را دارد ولی این فطرت نیازمند پاسداشت وحراست
است. اگر در نگاهبانی از آن کوتاهی شود چون آهن زنگ زده توان خود را از دست خواهد
داد. اما این نگاهبانی و حفاظت از فطرت به چه معنی و چگونه است؟ بحث در اینجا
بسیار گسترده است و علمای اخلاق و تعلیم و تربیت سخنان زیادی در این باره دارند
اما در میان این سخنان آنچه که به مسئله قهرمان داستان مربوط میشود مورد نظر ماست
که البته جزء شاخصترین آنها نیز است.
سرشت خدایی در اتصال با مبدا
خود زنده میماند و هرچه این اتصال کم رنگتر شود فطرت انسان در درک حقایق کم توانتر
خواهد شد از این رو برای اینکه آدمی بتواند بصورت مداوم نسبت به حقایق تحفظ داشته
باشد و راه را گم نکند، لازم است که مدام این شرط برای حیات سرشت خدایی، حفظ کند.
از این رو است که میبینیم قوی ترین فضیلتها و برترین اخلاقها در همراهی ادیان الهی
شکل میگیرند به گونه ای که بداخلاقی عابد، حتی بر بی دینان نیز سنگین و تعجب
برانگیز است.
اکنون رابطه زیارت امام حسین و پیاده روی
اربعین با جوانمردی و غیرت (و همچنین دیگر فضایل اخلاقی) تبیین روشنتری می یابد و
میتوان به روشنی دید که اساسا این ارزشها قابل تعارض با اموری چون زیارت نیستند و
بلکه اگر عبادتها و زیارتها نباشد این فضایل کم کم جایگاه خود را در میان انسانها
از دست خواهند داد.
نتیجه اینکه در این داستان مسئله به گونه
ای بیان می شود که گویی قهرمان در تعارض بین دو چیز ارزشمند است که مجبور به انتخاب
یکی و طرد دیگری می شود. حال انکه این دو امر (زیارت و غیرت) مکمل هم و عامل حیات
همدیگرند. در خود داستان نیز موقعیت به یک دوگانگی تبدیل نشده بود. یعنی
فرد می توانست به زیارت برود و این کار را انجام دهد یا این کار را انجام دهد و
بعد به زیارت برود. اما داستان به شکل از پیش تعیین شده ای می خواهد حتما یکی از
این دو نافی دیگری باشد و این انحراف بزرگ تری است که این امر را به مخاطب القا می
کند که سازندگی جهان خارج و اباد کردن جهان اخرت نافی یک دیگر است.
آفت دوم:
قهرمان داستان یکه و تنها به مصاف مین های
بجا مانده میرود گویا هیچ همراهی و همرازی از رفقای دوران دفاع مقدس برایش نمانده
است. او داخل ماشین مین روب جای میگیرد و با مهارت و مسلط بر کار عملیات مین روبی
را شروع میکند تا اینکه به انتهای کار میرسد هم آنجا که آغاز رودخانه است؛ نکته
اتصال رودخانه به دریا. در نگاه عمیق و مصممش میتوان دریافت که انتهای کار را خوب
درک میکند به روشنی به مخاطب میفهماند که خوب میفهمد که چه خواهد شد اما مصمم و
مطمئن جای خود را محکم میکند و گام نهایی را برمیدارد. مین آخر منفجر میشود و آب
خروشان در بستر رود جاری میشود و اینگونه از خود فقط پای مصنوعی اش را که یادگار
دوران دفاع مقدس بود، به یادگار میگذارد.
قهرمان داستان باید گام نهایی را بردارد و آخرین مین را منفجر
کند تا راه آب باز شود. و این دقیقا تکلیفی است که او بر دوش خود میبیند و البته
از شجاعت و ایثار بالایی هم برخوردار است. اما اینجا سوالی مطرح است آیا او دوست
داشت که گام آخر را به گونه ای بردارد که هم کار را تمام کرده باشد و هم شهادت را
نصیب خود کرده باشد؟ یا نه برداشتن این گام راهی جز جانبازی نداشت و حل این بحران
صرفا با شهادت او ممکن بود؟ فرض دوم صورت عاقلانه ای دارد و قابل درک است.
"رها کردن مواضع و عقب نشینی منهزمانه در مواجهه با دشمن از جمله چیزهایی است
که قرآن تاکید میکند که نباید انجام پذیرد در هر جایی که صحنه زورآزمایی است"
این معنا از آیه ١۵ سوره احزاب فهمیده میشود وَلَقَد كانوا عاهَدُوا
اللَّهَ مِن قَبلُ لا يُوَلّونَ الأَدبارَ ۚ وَكانَ عَهدُ اللَّهِ مَسئولًا (در
حالی که) آنان قبل از این با خدا عهد کرده بودند که پشت به دشمن نکنند؛ و عهد الهی
مورد سؤال قرار خواهد گرفت و در برابر آن مسؤولند.
بدینسان اگر پیروزی منوط باشد به جانبازی
و شهادت باید تا آخر ماند اما این مطلب ربطی به سوال اول ندارد. یعنی اینطور نیست
که در وضعیتی که شخص میتواند از راه دیگری، بدون صدمه دیدن، به هدف نائل آید باز
جایز باشد بگونه ای رفتار کند که جانش را نیز در این راه ببازد. این وجه، غیر
عقلانی و خلاف آموزه های دینی ماست.
دوباره به بررسی وضعیت قهرمان برمیگردیم؛
آیا وی راه دیگری نداشت؟ آیا وی چنان یکه و تنها شده بود که هیچ همراهی نمیتوانست
پیدا کند؟ و آیا ابزار و امکانات و تکنولوژیی که در جهان فیلم نمود داشت پاسخگوی
راه دیگری نبود؟ پاسخ مشخص است و البته که راه بدیل وجود دارد. حتی در جهان فیلم
هیچ تلاشی هم بر نفی راه های بدیل بکار نرفته بود تا اینگونه برداشتن گام نهایی و
باز کردن راه آب به قیمت جان، از توجیه کافی برخوردار شود.
امام علیه السلام هم هرگز بدون
همراهی تدبیر و بدون محاسبه همه راهها و روشها، نبود چنانچه شاعر میگوید : "
إن کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیا سیوف خذینی" اگر دین محمد(ص) جز با
کشتن من پا بر جا نمی ماند پس ای شمشیرها مرا دریابید. و البته این معنی در سیره
امام علیه السلام از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا، به وضوح میتوان دیدید (شیخ
محسن ابوالحب حویزی 1235 - 1305 ه . ق)
در حالیکه در دین اسلام (و
البته در همه ادیان راستین الهی از جمله مسیحیت اصیل) تعارضی بین عقل و دین وجود
ندارد و دینداری و به تبع آن رفتار بر اساس سرشت خدایی انسان، عاقلانه ترین و عقل
پذیرترین رفتار است اما در آنسو میبینیم که بعضی متأثر از اندیشه های کلیسایی
معتقد به تعارض آموزه های دینی با عقل هستند و حتی دینی ترین رفتارها را در ضد
عقلانی ترین رفتارها جستجو میکنند و چنانچه تبیین شد قهرمان داستان در معرض این
آفت قرار دارد.
لازم به توضیح است که وقتی که
میگوییم اپیزود دوم در لبه انحراف و خط مرز دو آفت گفته شده یعنی تعارض ارزشهای
انسانی با تعبد و تعقل، قرار دارد منظور اینست که ما ادعا نمیکنیم که این اپیزود
دچار این آفت است بلکه سخن ما این است سازنده محترم به علت بی توجهی به این موارد،
جریان داستان را در لبه لغزش و انحراف به سوی آن قرار داده است و مخاطب در این
مواقع در معرض مغالطه و تلقی اشتباه و برداشت غلط، قرار میگیرد.