" نفس " آخرین ساخته تلویزیونی جلیل سامان و
آخرین حلقه از سه گانه او با موضوع سازمان مجاهدین خلق _ بخوانید منافقین _ است که
در اولین ساعات شبهای ماه مبارک رمضان و مصادف با افطار به روی آنتن شبکه سه سیما
میرود. جلیل سامان را به جرأت میتوان برجسته ترین و مهمترین فیلمساز معارض
منافقین در عرصه تولیدات تلویزیونی برشمرد که وجهه همت خود را صرف شناساندن این
گروهک معاند ملت و نظام جمهوری اسلامی ایران به مخاطبان رسانه ملی کرده است و تا
حدود زیادی موفق بوده است.
اینک ودر جریان نمایش " نفس " روشن است که او را
باید فیلمسازی انقلابی دانست که تلاش دارد تصویر واضحی از جنایات یکی از خطرناک
ترین گروههای معارض انقلاب اسلامی به نمایش بگذارد، تا نمایانگر مظلومیت ملت
مسلمان و انقلابی ایران و سبعیت دشمنان آن باشد. همچنین این بازنمایی میتواند ما
را به جنایات معاندین متأخر نظام اسلامی چون گروه تروریستی " داعش "
رهنمون سازد و نشان دهدکه شباهت عملکرد و عمق توحش این گروههای معاند ناشی از وحدت
آبشخوری است که از آن تغذیه فکری میشوند.
بازنمایی
تلویزیونی زنان درمبارزات سیاسی
اما محور این نوشتار بررسی و تحلیل نقش " زن " در
آثار جلیل سامان است. کاگردان در هر سه اثر تلاش داشته تا با روایت تاریخ تلخ و
سیاه فعالیتهای سازمان مجاهدین در بستری عاشقانه و عاطفی مخاطب را با خود همراه
سازد. نکته قابل توجه این است که بازگشت محوریت زن در همه داستانها به چیست ؟ آیا
کارگردان به نکته خاصی در باب حضور زنان در مبارزات سیاسی دست یافته یا این تنها
یک انتخاب سلیقه ای است ؟ اساسا تعریف او از یک زن در جریان مبارزات چگونه است و
چرا زن محور داستان یا زنی که نیمی از بار عاطفی و آفریدن درام بر عهده اوست، همیشه
موجودی منفعل و فاقد اندیشه راقی است و چرا وقتی توسط مرد داستان به یکباره و طی
یک حادثه از دنیای کوچک وزنانه خود خارج میشود، هرگز به استقلال و یا حتی تبعیتی
آگاهانه در آرمان و اندیشیدن نمیرسد و تا پایان داستان تنها عاشق دلباخته و مشعوف
و شیفته مرد قهرمان داستان باقی میماند ؟
لازم به ذکر است که این نقد را هرگز نباید در چهارچوب اندیشه
فمینیستی تلقی کرد ؛ گرچه از منظر فمینیستها میتوان به نقش " زن " در
سریالهای سامان از این جهت که " ابژه " معرفی میشوند و نه سوژه انتقاد
کرد.[1] بی شک
نگاه مترقی اسلام به " زن " چنان تصویر فاخر و قابل احترامی از او ارایه
میدهد که هم برای بازنمایی آن از طریق رسانهها الگوی کامل و مناسبی است وهم برای
نقد آثار رسانه ای، ایده رسایی بدست میدهد.
یکی از صحنههایی که حضور زن تراز در فرهنگ شیعی رابه عرصه
اجتماع، جایز بلکه واجب کرده، عرصه جهاد فی سبیل الله است که حضور زنان در نقشهای
ویژه خود را میطلبد. این حضور خصایص و ویژگیهایی دارد که هیچ مردی را یارای به
عهده گرفتن آن نیست. حضور حضرت صدیقه طاهره (س) در دفاع از ولایت، حضور حضرت زینب
(س) به عنوان " عقیله " بنیهاشم پابه پای سیدالشهدا (ع) در نقش حامی و
پشتیبان ولی خدا در ابتلاء سنگین روز عاشوراء از یک سو و محور ابتلاء عظیم اسارت
اهل بیت (ع) و رساندن پیام حضرت به جهانیان از سوی دیگر، همچنین سفر حضرت فاطمه
معصومه (س) در پی هجرت اجباری حضرت ثامن الحجج (ع) ورحلت ایشان در قم و محوریت
وجود حضرت برای شهر علم وقیام همگی نمونههای نقش فعال و اصیل زنان الگودر مبارزات
حق علیه باطل در چهارچوب تفکر شیعی است. زنی که به این حضرات اقتداء کند، باید
اندیشه فاخر و مترقی خود را از معارف قران و اهل بیت (ع) و سیره آن بزرگواران بدست
آورد و در جایی که وظیفه جهادی بر عهده دارد به بهترین شکل ظاهر شود.
در هیچک از سریالهای جلیل سامان که در صدد به تصویر کشیدن
فضای مبارزاتی دوران طاغوت است، تصویر یک زن اندیشه ورز و آگاه به مسایل اجتماعی
زمان خود را نمیبینیم. زن محور قصه در همه سه سریال زنی نادان، غرق در روابط
احساسی وفاقد هرگونه بینش نسبت به دنیای اطراف خود به نمایش گذاشته شده و هرگز نمیتواند
نقش فعالی ایفا کند. در نتیجه بی درنگ در پی مرد قهرمان داستان روان است. به نظر
میرسد نکته خاصی در این شکل از بازنمایی از زنان وجود ندارد، مگر نگاه کارگردان
به بدنه زنان جامعه ایرانی در دوران مبارزات.نتیجه این نگاه این است که زنان سریال
همگی فاقد شخصیت هستند و از یک تیپ فراتر نمیروند.
در سریال " ارمغان تاریکی " گرچه زن قصه از یک
خانواده انقلابی بوده و تفکر دینی را وامدار خانواده است، اما بازهم به راحتی وبا
نقشه قبلی توسط یک عضو سازمان مجاهدین اغفال شده و عشق دروغین او را میپذیرد. این
در حالی است که مردی که در طلب اوست، انطباق چندانی با معیارهای خانوادگی او ندارد
و او نیز برای درک این تناسبها تلاشی نمیکند. در نتیجه تنها به ابراز علاقه او
برای زندگی مشترک اکتفا کرده و البته تاوان این اشتباه را سنگین میپردازد. این
خطای راهبردی منشأ نفوذ سازمان به درون یک خانواده انقلابی و زمینه از بین رفتن یک
عنصر کلیدی که هدف اصلی سازمان بود، را به سادگی فراهم میآورد.
در نهایت تغییر منش و عملکرد این عنصر سازمانی را نمیتوان
نتیجه تأثیرات عمیق و قدرتمند زن داستان تلقی کرد، چون اساسا او فاقد چنین شخصیتی
بود. این تحول را بیشتر از هرچیز میتوان به وجدان بیدار و فطرت پاک " مجید
" از یک سو و سادگی و معصومیت همسرش بدون این که نقش سازنده ای در این تحول
ایفا کند، نسبت داد.
در سریال " پروانه " با دختری مواجهیم که به خاطر
ناکامی در ازدواج و شکست عاطفی موضع تدافعی نسبت به همه مردان گرفته و برای جبران
خلاء روحی خود به نگهداری از حیوانات روی آورده است، تا جایی که آغاز حضور اودر
داستان و مواجهه اش با "امیر " ( مرد مبارز داستان ) با نزاع آن دو برسر
سگ مرده اش همراه است ؛ گویی شرایط بهتری برای قرار گرفتن او در مسیر داستان قابل
تصور نبود. تمام دغدغه او به حیوانات برمی گردد و همه سرگرمی او یک سگ است که با
کشته شدن آن دچار تحول برای ورود به یک ماجرای عاطفی میشود. اطلاعات کمی در باب
مظالم رژیم وفعالیتهای سازمان برای همراهی او با " امیر" و آغاز شیفتگی
اش نسبت به او که اتفاقا از شخصیت فاخری برخوردار است، کفایت میکند.
نکته این که این زن در طول مدت همراهی با مرد مبارز قصه، هیچ
گاه صاحب آرمان، تفکر و ایده در باب مبارزه نشده و تنها عاشق یک مرد مبارز است و
از روی عشقی شاید کور با او همراه شده ؛ فقط چون مثل مرد زندگی او بی وفا و
خیانتکار نبوده و جانش را برای عشقش به مخاطره انداخته است. او بعدها هم هرگز در
مبارزه به او نمیپیوندد و تحول درونی عمیقی البته غیر از عشق برایش رخ نمیدهد.
گویا تنها به دنبال یافتن یک مرد وفادار بوده تا شکست گذشته اش را در سایه عشق او
جبران کند و یک تکیه گاه، یک خانواده و سر آخر یک فرزند به او بدهد و دیگر هیچ. "
پروانه " ( زن محور داستان ) در سکانسهای پایانی، هنگام شهادت شوهرش به او
میپیوندد تا با او بمیرد نه برای آرمان بلند مبارزه با ظلم در سایه دین _ چراکه
او هرگز این آرمان را در نیافته _ بلکه به خاطر علاقه شدید عاطفی که به او دارد.
سریال " نفس " درهمان شروع داستان، نسخه دیگری از
سریال " پروانه " را تداعی میکند ؛ بازهم یک دختر جوان، از همه جا بی
خبر، غرق در زندگی روزمزه خود روزگار میگذراند. او در رشته پرستاری تحصیل میکند،
مدیر فنی یک آژانس مسافرتی و دختر محبوب مدیر آژانس و در آستانه ازدواج با اوست.
در همین گیر و دار، طی حادثه ای با یک جوان مبارز مجاهد خلق، آن هم از نوع مسلحانه
مواجه میشود و این نقطه شروع یک ماجرای عشقی منجر به ازدواج است. " ناهید
" هم مثل " پروانه " عاشق شده وبدون اندکی تامل مسیر حرکت مرد
مبارزه قصه در پیش میگیرد و به مخالفتهای پدرش وقعی نمینهد. روشن شدن داستان
مرگ مادرش در جریان مبارزه با رژیم تنها نقطه مشترک او با " روزبه "
است. در ادامه میبینیم که او آن چنان مسحور و مسخ " روزبه " ( مرد
داستان ) شده، که پیشنهاد او به عنوان یک عنصر سازمانی برای اغفال یک مرد هرزه را
میپذیرد و این نهایت تحقیر یک زن است.
راه حل این معضل در قصههای مذکور راندن مردان به حاشیه یا
سپردن نقش محوری به زنان و نمایش ضعیفی از مردان، به سیاق فیلمهای فمینیستی نیست.
اما میتوان تصویری زنده وسازنده از یک زن آگاه به نمایش گذاشت که گاهی نقش
هدایتگری برای مردان داشته باشد، یا پس از شناختی آگاهانه نسبت به ماهیت مبارزه و دستیابی
به آرمان بلند عدالتخواهی پایاپای مرد در مبارزه حرکت میکند. نه این چون "
ناهید " سریال " نفس " تنها موجودی منفعل در دستان مردی باشد که
خود نیز تفکر روشن و برسبیل هدایتی ندارد و در راه مبارزات سازمانی بر مبنای تفکر
ماکیاولیِ هدف وسیله را توجیه میکند، حتی حاضر به طعمه قرار دادن همسر عفیفه اش
میشود. با این اوصاف به نظر میرسد این زنان نقشی جز ایجاد جذابیت برای مخاطبین
به همراه ندارند و موجوداتی کاملا احساسی، فاقد عقلانیت و انگیزه حرکتهای ارزشی
هستند که تنها هنرشان عاشق شدن است، آن هم عشق مجازی بی خاصیتی که نمیتواند برای
آنها پلی باشد به عشق حقیقی ومسیر رستگاری را برایشان هموار سازد.
بازتاب
عینی زنان سریالی در زندگی زنان جامعه
جنبه دیگری که میتوان به عنوان نکته منفی برای شخصیت
پردازی این سریالها برای زنان برشمرد، تأثیری است که ارایه این تصاویر از زن به
دختران وزنان جوانی که زمینه همذات پنداری با این شخصیتها را دارند القاء میکند.
چه این که حیات زنان به بیان علامه طباطبایی(ع) حیات عاطفی و احساسی است.[2] این
یعنی احساسات در زنان غلبه واصالت دارد، لذا در فرایند تربیت و جهت دهی به زنان
جوان جامعه، که قرار است طی نقل یک واقعه تاریخ معاصر اتفاق بیفتد، لازم است جنبههای
عقلانی را پرورش داده و چگونگی مدیریت احساسات را در دوران غلیان عواطف بیاموزند.
این که زنان این داستانها به مجرد ابراز عواطف از سوی یک مرد در هر سلک و سبکی از
تفکر واندیشه، بدون کمترین تامل و حتی در صورت مخالفت خانواده، تسلیم احساسات و
عشق او شوند، اثر مخربی بر مخاطب زن داستان میگذارد و حس پیگیری احساسات نامعقول
را به جان او میاندازد.
انقلاب اسلامی با ظهور خود، زنان انقلابی و آرمانخواهی را
به جهانیان معرفی کرد، که بشریت نظیر آن را کمتر به خود دیده است ؛ زنانی که تمامی
احساسات و عواطف زنانه خود را مصروف آرمان بلند انقلاب اسلامی کردند و در دوران
مبارزات و جنگ تحمیلی علاوه بر حضور حداکثری، بهترین مشوق فرزندان و همسران خود
برای حضور در صحنههای کارزار شدند. این در حالی بود که عاشقانه آنها را دوست میداشتند،
ولی به تأسی از زینب کبری (س) بهترینهای خود را فدای ارزشهای الهی انقلاب کردند.
یکی از نمونههای زنان مبارز خانم " مرضیه حدید چی " ( طاهره دباغ ) است
که خاطراتش از مبارزات علیه رژیم ستمشاهی میتواند دستمایه خوبی برای پرداخت
داستانهای مبارزاتی با محوریت یک زن آرمانخواه قرار گیرد. همچنین کتاب " دا
" در بردارنده خاطرات " سیده زهرا حسینی " است که ایستادگی در
کوران ابتلایات جنگ تحمیلی را روایت میکند و نمونه خوبی برای قصه پردازی و فیلم
سازی از مبارزات انقلابی زنان در این دوران است.
امید است زین پس
شاهد تصاویر فاخر وقابل قبولی از زن ایرانی در عرصه مبارزات از رسانه ملی باشیم.