فیلم نوشت فیلم نوشت

امتناع از تفکر، نگاهی به فیلم های روز اول سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر در پردیس ملت ; مادری، سد معبر، دریاچه ماهی، فصل نرگس
امتناع از تفکر، نگاهی به فیلم های روز اول سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر در پردیس ملت ; مادری، سد معبر، دریاچه ماهی، فصل نرگس

امتناع از تفکر، نگاهی به فیلم های روز اول سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر در پردیس ملت ; مادری، سد معبر، دریاچه ماهی، فصل نرگس

اگرچه این چهار فیلم، به چهار موضوع متفاوت اشاره می کنند اما هر چهار موضوع به روشی مشترک و مشابه پرداخت شده اند.

امتناع از تفکر، نگاهی به فیلم های روز اول سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر در پردیس ملت ; مادری، سد معبر، دریاچه ماهی، فصل نرگس

اگرچه این چهار فیلم، به چهار موضوع متفاوت اشاره می کنند اما هر چهار موضوع به روشی مشترک و مشابه پرداخت شده اند. روشی برامده از یک رویکرد افراطی؛ رویکردی که در آن هیچکدام دیگری را نمی پذیرد و از همین رو علی رغم تلاش کارگردان این فیلم ها و بخصوص فیلم سد معبر که از حیث فنی و کارگردانی کار قابل قبولی بود اما در نهایت ما با چهار فیلم کم مایه و ناتوان روبرو بودیم. چهار فیلمی که هرکدام از چیزی رنج می برد. درست مانند یک جسم که از کمبود یک ماده اساسی رنج می برد.

در این چهار فیلم ما با چهار جهان متفاوت روبرو بودیم که هیچ ارتباطی با هم نداشتند، فیلمهای سد معبر و مادر،  وجه بد زندگی ما یعنی، آشفتگی، فساد، عدم تنظیم روابط توسط قواعد اخلاقی، سستی درونی، عصبی و آشفته بودن را به نمایش می گذارد. مشکل این دو فیلم گسست آنها از واقعیت بود. واقعیتی که در ان امید به مثابه اصل اساسی زندگی حضوری حتی کوچک هم نداشت

در فیلم دریاچه ماهی  وجه ارزشی گذشته یعنی میراث دفاع مقدس را می دیدیم، آدمهای بازمانده از جنگ، و وجه فرهنگی و ارزشی تفحص پیکر شهدا، که این فیلم نیز ارتباطش از واقعیت گسسته بود. فیلم داستان شخصی را می گفت که توان گفتگو با ارواح شهدا را داشت. این فیلم نیز در گسست ارتباط با واقعیت چندان پافشاری کرده بود که  به رؤیا بینی و روح بینی و غیب بینی رسیده بوده، فیلم فصل نرگس با اینکه فیلم شاد و مفرحی بود نگاهی ساختگی و تصنعی به این شادی مورد عرضه داشت.


فیلم دریاچه ماهی

در فیلم مادری  گزارشی از زیر پوست زندگی در شهری سنتی مانند یزد می دهد. داستان خانواده ای است که گرفتار یکی از اعضای خود می شود و همین بیماری و تبعات آن کافی است تا خانواده ای فرو بپاشد.

در فیلم سد معبر با  خانواده ای روبرو هستم که در استانه فروپاشی است. مردی بی اخلاق و فرومایه و زنی که سالها با این مرد  زندگی را سر کرده است اما دیگر به هردلیلی( ایا اهمتیتی هم دارد به چه دلیلی) دیگر قرار است این زندگی به پایان برسد. بچه باید سقط شود و همه چیز باید به پایان برسد. الباقی هرچه هست کمی بازی متفاوت اقای بهداد است و چند تصویر و پلان خوب و البته داد و فریاد و عصبانیت به اندازه کافی. انسان بی هویت و بی قاعده. در آخر هم خانواده در آستانه فروپاشی است، با اینکه ملزم به پایبندی به قواعدی می شود اما با حل شدن مشکلش جهانش عوض می شود و میل به برگشت به بی اخلاقی دارد.

دریاچه ماهی بود قصه دفاع مقدس بود. کلیاتی از طرح بحث وجود دارد که در جنگ اشتباهاتی کردیم، و کسی که این اشتباهات را می فهمیده نتوانسته کاری انجام دهد  او در آن زمان تنها بوده  و اینک هم تنها ست. در گذشته انسانها اشتباه می کردند اما این اشتباهشان با وجود تعهد به خاطر فقدان تخصص بود و اینک یعنی در روزگار کنونی هم اشتباه می کنند و این هم باز به جهت فقدان تعهد. این افراد بی تعهد متخصص توانی هیولا وار در تخریب همه چیز دارند و باز قهرمان فیلم با چشم های برزخی و اینده بینش تنهاست. اما این معجون دوگانگی تعهدو تخصص به کارکردی یگانه دست نیافته است. فیلم علی غم این موضوع مناسب در عمل چیزی نیست جز خرده داستانهایی مجزا در حد یه فیلم تلویزیونی که نمی تواند به کلیت واحدی دست یابد. فیلم به شکل مومنانه و البته کلیشه واری بر ارزش پیدا کردن پیکر شهدا و کارکرد ادمهای بازمانده از جنگ تاکید می کند.

فیلم فصل نرگس روابط انسانها در جامعه شهری به تصویر کشیده شده بود، که از همه طبقات و موقعیتهای اجتماعی فرهنگی بودند. نگاه فیلم خوشایند و امیدوارانه به زندگی است که عشق و علاقه به یکدیگر را ترویج می کرد. اشاره بیش از این می تواند باعث لو رفتن داستان فیلم شود که از قضا این داستان تا پایان می تواند باعث جذابیت فیلم شود. ترجیح فیلم بر ستایش زندگی بود و مرگ را پایان راه نمی دانست و با آمدن انسانهای جدید زندگی ادامه دارد.


جهان مفروض مشترک

در فیلم مادری جهان ناامید کننده و تیره و تاری حاکم است. البته از جایگاه فعلی شهر یزد در جامعه و وجهه آن بین مردم و اصرار فیلمساز بر انعکاس جریان جاری زیر پوست شهر یزد می گذریم، همه روابط انسانها در این جهان ساخته شده گسیخته است. نا امیدانه و بی اعتمادی، خیانت. البته در این فیلم شخصیت محوری فیلم با بازی باران کوثری، معلمی مسئولیت پذیر است که به اطراف و همکارانش هم توجه خاصی داردبا اینکه خود او مشکلات زیادی دارد. شاید اینجا بحث عدم تفکر مطرح می شود، یعنی مسأله سازی ساده، بی توجهی به عمق، اینکه این شخصیت خیلی خوش خیال است، تحلیل هم نشده که چرا اینقدر انرژی دارد و مسئولیت پذیر است، علت و منشأ آن چیست. این ارائه منشاء و تحلیل ریشه یابانه می تواند باعث معنا دار شدن تلخی و تاریکی فیلم شود. به عنوان مثال در فیلم ابد و یک روز مهربانی دختر برای ما باورپذیر بود، چرا که این انرژی را از خاطره پدر به ارث برده بود. و این مطلب در آن کودک فیلم یعنی نوید هم دیده می شد.اما در فیلم مادرانگی این مطلب در باران کوثری نبود.در واقع روابط افراد در فیلم به گونه ای ترسیم شدند که به عنوان یک عنصر اضافه و ناهمخوان با سیستم و غیر مقاوم در این سیستم در ذهن تداعی می شود که این افراد شاد و باانرژی خارج از عرف و  مواردی استثناء هستند که پایدار هم نخواهند بود. فیلم از ابتدا به ما می گوید آدمهای شبیه به این جمع طی این فیلم به سایر آدمهای موجود تبدیل خواهد شد. اینها هم شکست خواهند خورد.


فیلم مادری

البته الزامی نیست که فیلم ها به شکل دستوری شاد باشند(مانند فیلم فصل نرگس) می تواند پایان شب سیه سیاهتر هم باشد،اما بحث ما در فیلم این است که باید این روابط و اتفاقات شکننده تحلیل شود. آگاهی بخشی راهی است که با آن تلخی ها و تاریکی ها فهمیده و طی می شود. فراموش نکنیم که عقل پیامبر درونی انسان است و وقتی که  با یک تاریکی غیر قابل شناخت مفروض هستی شناختی روبرو هستیم که عقل و فهم ما راهی به آن ندارد در واقع باید در واقعی بودن این موقعیت تردید کنیم . این یک امر غیر معقول است که از مفروضات ذهنی کارگردان برمی آید.


فیلمی با موضوع فساد

در فیلم سد معبر مقوله فساد مطرح می شود. فساد آدم های یونیفرم پوش شهرداری.  اولین نکته اینکه ما در جامعه فساد داریم، مأمور شهرداری فاسد، نیروی انتظامی فاسد، قاضی فاسد، پلیس فاسد، فساد گسترده  و فراگیر است و ما هم از تحلیل آن عاجز هستیم، یعنی یکی از علتهای رشد این فساد این است که آگاهی و درک و تحلیل درستی از زمینه های شکل گیری فساد نداریم. شجاعت و شهامت لازم برای مواجهه با این فساد را نداریم، اینکه ما بتوانیم به فساد بپردازیم را به فال نیک باید گرفت اما در پرداختن فساد نباید خود گرفتار فساد شد. اما این فیلم خود بخشی تیره از این جهان تیره است. نکته ای که به  جهان مفروض بر می گردد، به پلانی در فیلم بود که تعقیب و گریز برای رسیدن به جایی بود در ماشین، صداهای بوق های تشنج آفرین و دعوایی که رخ داد. جهانی در فیلم دیده می شود که هر بار آبستن یک اتفاق ناخوشایند است. البته باید گفت خود مخاطب  و حتی صاحبان این نوشته نیز شاید مثل یک انسان عصبی توان دیدن تشنج و آشفتگی را ندارد. برای پرداخت این مسأله، در فیلم سد معبر با یک خدای انتقام جو روبرو هستیم، آدمهایی که اعتقاد بر انتقام جو بودن خدا داشتند. یعنی اگر کار بدی کنند خدا انتقام می گیرد. به نحوی با یک تعبیر ابتدایی از اخلاق روبرو بودیم. شاید اشاره ای کوتاه به داستان فیلم لازم باشد. فیلم پیرامون یک کیف پول می چرخد. همه نوعی دغدغه  رساندن این کیف را دارند. دغدغه ای که به وسواس فکر بدل شده است. اما این ادم های نمی توانستند این کار را انجام بدهند، موانع بیرونی و تراژیک و موانع درونی و اخلاقی هر دو مانع این کار بود. یعنی جهانی که بر علیه خودش قیام کرده است. سؤال پیش می آید که در این جهانی که اینقدر قواعد خودش را زیر پا می گذارد، اساسا می تواند انسانی وجود داشته باشد؟ جهانی که بر علیه انسان هایش مانع تراشی می کند. این هم بحث امتناع از تفکر را در بر دارد. که ما نمی خواهیم به مفهوم اخلاق فکر کنیم. فیلمساز نمی پذیرد که در مرحله اول یک متفکر و اندیشمند است و اندیشه را باید به هیأت فیلم در بیاورد. او به ابتدایی ترین تعریف اخلاق دست اندازی می کند . که اگر اخلاق را رعایت نکنیم مستوجب عقوبتیم. حتی در همین دنیا. حتی همین لحظه اکنون. در حالیکه اخلاق به مثابه یک فضیلت باید مطرح شود.

فضیلت طرح سیاهی و تاریکی در قابل فهم کردن تاریکی است اما این جامعه اگر نتواند تحلیل و فهم درستی از مسأله داشته باشد به یک مسأله سازی ساده اکتفا می کند و نه تنها گرهی را باز نمی کند بله گرهی به گره دیگری اضافه می کند که آن هم جهل مرکب است، فیلمساز فکر می کند جریان اجتماعی، جریان فرهنگی،  و نخبه وار وضعیت اجتماعی را تحلیل می کند و نسخه می پیچد، اما اینگونه نیست، نمونه آن بحث اخلاقی است که مطرح شد. فیلم سد معبر فیلم پیچیده نمایی است که شکل ابتدایی از اخلاق شهری را مطرح می کند.


فیلم فصل نرگس

در فیلم دریاچه ماهی، مکان دریاچه ماهی جای مهمی در عملیات کربلای پنج بوده که به آن اشاره می شود. ولی غیر از یک اسم و واژه و اشاره سطحی به مسأله دفاع مقدس و تفحص شهدا چیزی ندارد. تحلیلی کودکانه دارد از همه چیز، از جنگ، عشق، فساد و حل و فساد، پروسه های ایجاد فساد، و این هم امتناع تفکر است.

نکته نگران کننده در مورد این فیلم سازمان های حمایت کننده این فیلم است. یک کارگردان فیلم اولش را ساخته، فیلنامه به یک تهیه کننده کار کشته ای مثل سعید سعدی داده شده با سرمایه گذاری بنیاد سینمایی فارابی، حال این سؤال مطرح می شود که جایگاه تهیه کننده کجاست؟ چرا باید چنین فیلم ضعیفی با تهیه کنندگی آقای سعدی و بودجه فارابی ساخته شود؟  مسئله ما این نیست که نباید این خانم رقیه توکلی نباید این فیلم را می ساخت بلکه بحث این است که آیا آقای سعدی به عنوان یک تهیه کننده کارکشته، مکانیزمی برای فهم ایرادهای فیلنامه ندارد؟ آیا بنیاد سینمایی فارابی به مثابه یک نهاد تخصصی و تخصصی ترین نهاد سینمایی کشور که بر مبنای سینمای جدی بنا شده، به فیلم ها کمک می کند بدون انکه بدون اینکه آنها را ارتقا دهد. در دهه شصت، خوب یا بد، موافق یا مخالف، فارابی یک برند بود. یعنی وقتی اسم فارابی پای یک فیلم می آمد  در بیست یا سی درصد مواقع معلوم بود با چه فیلمی روبرو هستیم، از حیث قاب بندی های خوب، تصاویر خوب، ارتباط فرهنگی با زیست بوم فرهنگی، منش روشنفکرانه  و  رویکردی عرفانی، اما ظاهرا الان فارابی جایی شده که به شکل اداری پولی را تزریق می کند بدون هیچ نظارتی، کاری که هر کسی می تواند انجام بدهد. تخصص سی ساله فارابی در فیلم دریاچه ماهی دیده نمی شود. تخصص بیست ساله آقای سعدی نیز در این فیلم دیده نمی شود.

خود این وضعیت  یک معضل فرهنگی مواجه هستیم و آن فراموشی تجربیات تاریخی است. برنامه ای برای بهره مندی از این ذخیره اجتماعی فرهنگی سیاسی که جنگ و دفاع مقدس باشد نداریم هر چند که ما تک رگه هایی داریم که ولی در تکرار دوباره آن پوشالی و سستی و ناتوانی آن ظاهر می شود. ما هشت سال تجربه جنگ و بیست و شش سال تجربه بعد از جنگ را نمی توانیم به صورت پژوهش شده و با طبقه بندی و پیراسته در جایی ذخیره کنیم؟ ذخیره ای که قابل مراجعه باشد. طبیعی است که در سایر دستاوردها هم این کار نمی شود. یعنی شما با فارابی ای روبرو هستید که گویی با تغییر هر مدیر سیاستها و تجربیات خودش را از بین برده است.

این در ذیل همان سرفصل عدم تفکر می گنجد، تفکر یک رویکرد تاریخی است. تفکر با تاریخ مواجه می شود، داده ها و گذاره ها و تجربه های تاریخی را در این ابرنظام فکری جمع بندی می کنیم و هر بار رو به بهبود می رود. هنوز بحثی که ما در فیلمها داریم اینکه فیلمها نشانه از امتناع تفکر و پرهیز و ترس از تفکر است. نهادهای فرهنگی که دستاورد تاریخی ندارند از این جهت که تجربیات گذشته تاریخی را به یاد داشته و به کار ببندند برای تجربیات بعدی، این ابعاد دیگری از همان امتناع تفکر است.

حتی فیلم دریاچه ماهی در فرصت طلب بودن هم موفق نبوده است.  گویی فیلمساز برای فیلمسازی دستاویزی ندارد جز مجموعه ای از دال ها و نشانه هایی که به مثابه چیز خوب پذیرفته شده است. تهیه کننده هم چاره ای ندارد که به همین دال ها و نشانه های خوب چنگ بزند. نهادی هم که می خواهد پولی خرج کند توجیهی بهتر از این ندارد که بگوید من هم همین کار را انجام می دهم، مانند همان اعمال قانون است، افسری که به هر طریقی که شده می خواهد اعمال قانون  کند و اگر به او گفته شود این اعمال قانون کردن با روح قانون تطابق ندارد بلافاصله آئین نامه را نشان می دهد و به استناد بندها و ماده ها می خواهد آن را اجرا کند. این روند در فیلم اروند هم دیده می شد. فیلمی که خیلی تیزهوشانه و فرصت طلبانه از موضوع شهدای غواص استفاده کرده بود.. منتهی آنجا آقای آذربایجانی کارگردان فیلم با قریحه و ذوقی که داشت و پژوهشی که انجام داده بود توانسته بود یک نقب کوچکی بزند، اما این فیلم آن کار را هم نتوانسته بود انجام بدهد. تیزهوشی آذربایجانی بود که از عنصر اعصاب و روان استفاده می کرد، از تنش های جانباز استفاده می کرد برای ورود به ذهن آدمی که رؤیابینی می کند. اما فیلم دریاچه ماهی کارگردان مستقیما آدمی را می آورد که ارواح را می بیند. در حالیکه پوریا اذربایجانی در فیلم اروند می کوشد تا ارتباط موضوع شهدای غواص را با موضوع کنونی جامعه از دست ندهد اما فیلم دریاچه ماهی با بیان مستقیم ارتباط با ارواح شهدا عملاً از این امکان خود را محروم کرده است.


سرخوشی کودکانه فصل نرگس

فیلم فصل نرگس نسبت به این سه فیلم، فیلم خوشی بود. فضای امیدوارانه  و پیش رونده ای داشت که در آن اخلاق و معرفت و توجه به یکدیگر و از این مقولات بود. اما در  این فیلم هم   به نحوی بحث افراط و تفریط وجود داشت. در این نگاه سرخوشانه نوعی افراط دیده می شد. مثل اینکه این ناظر به زندگی فعلی ما و زندگی واقعی انسانها نیست،


فیلم سد معبر

در واقع این روی دیگر فیلم سد معبر و مادری بود. اگر آنجا جهان بدون دلیل تلخ بود و آدمها تلخ و نافرجام و عاصی و پست بودند و خداوند انتقام گیرنده بود، در این فیلم آدمها خوب بودند، لذا نه آن فیلم نسبتی با جامعه ما برقرار می کند و نه این فیلم، این خوشی و لوکسی و تمیز و مرتب بودن هم ارتباطی با جامعه ما برقرار نمی کند. ولی من فکر می کنم فیلمی مانند فصل نرگس که ساده و بدون پیچیدگی بود. اما به هر رو باید گفت این خوشی بی دلیل بهتر از یک عصیان بی دلیل است. اگر قرار است ما بی دلیل حسی را داشته باشیم بهتر است بی دلیل شاد باشیم. چون آن عصیان و نافرجامی و ناکامی بی دلیل بن بستی را ایجاد می کند. باعث انسدادی می شود که برای جامعه  مهلک است. هر چند این خوشی بی دلیل هم تبعات خودش را دارد ولی لااقل آن انسداد را ایجاد نمی کند.

علی رغم اینکه فیلم ساده دلانه و ساده اندیشانه کم عمق بود و در ادای دین به اهدای عضو هم افراط کرده بود و تقریبا به یک مستند تبدیل شده بود، از طرفی استفاده از نریشن هم در این فیلم جا نیفتاده بود، ولی با همه این احوال این جهان بینی قابل ستایش و دوست داشتن بود و مخاطب از آن راضی بود. توقع خاصی از این فیلم انتظار نمی رود و همین کم توقعی هم نکته مثبتی است که یک فیلم از ابتدا برای مخاطب ایجاد کند. و به خوبی جهان بینی خانمی که دنیا را بسیار ساده و زندگی را سبک می بیند نهادینه کرده است. مشابه آن، فیلم پنج ستاره است که فضای شادی داشت و تصاویر درخشان داشت و اگرچه آدمهای بدی هم داشت اما مشکلات حل می شد. به نظر می رسد فیلم فصل نرگس با همه ضعفهایی که دارد به درد سینمای ما می خورد.









----- 0 0
مردان مشکل ساز ، زنان مشکل گشا
مردان مشکل ساز ، زنان مشکل گشا

مردان مشکل ساز ، زنان مشکل گشا

یکی از پدیده های اصلی فیلم های جشنواره امسال جدال مردان ارزش ستیز و زنان ارزش آفرین در پرده نقره ای سینمای ایران است.
Powered by TayaCMS