فیلم نوشت فیلم نوشت

سفر سخت پیام از فرستنده تا گیرنده ; نگاهی به فیلم یتیم خانه ایران
سفر سخت پیام از فرستنده تا گیرنده ; نگاهی به فیلم یتیم خانه ایران

سفر سخت پیام از فرستنده تا گیرنده ; نگاهی به فیلم یتیم خانه ایران

یتیم خانه ایران فیلم سر راست است و از پنهان کردن هدف و خواسته اش ابایی ندارد و این هم یکی از ویژگی های طالبی است اینکه سرراست حرفش را می زند.

سفر سخت پیام از فرستنده تا گیرنده ; نگاهی به فیلم یتیم خانه ایران

یتیم خانه ایران هم مثل قلاده های طلا فیلم جالبی است. درست در زمانی که جامعه ایران به جهت انتخابات سال 88 و پیامدهای ناخوشایند آن دچار یک فضای دوقطبی شده بود، طالبی پا به میدان نهاد و گفت کار کار انگلیسی هاست و البته بی راه هم نمی گفت. شاید از فیلم قلاده های طلا بتوان ایرادهای بسیاری در قصه گویی و کارگردانی گرفت اما قطعاً این حرف طالبی را باید از جمله محاسن فیلم دانست  که ما ایرانی ها با هم مشکلی نداریم اگر بیگانگان بگذارند . به همین منوال پیام فیلم یتیم خانه ایران را هم دوست داشتم و اینکه ملت ایران مشکلات عمده اش در طی تاریخ معاصر، برآمده از دخالت بیجای بیگانگان است. در این فیلم دایره بیگانگان هم انگلیسی ها و هم روس ها را هم در بر می گیرد.

یتیم خانه ایران فیلم  سر راست است و از پنهان کردن هدف و خواسته اش ابایی ندارد و این هم یکی از ویژگی های طالبی است اینکه سرراست حرفش را می زند. تقریباً در همه فیلم هایش اینگونه بود و باید گفت که این شیوه سرراست گفتن را هم خوب بلد است چه در سریالی که ساخت و چه در سه فیلم اخیرش دستهای خالی، قلاده های طلا و یتیم خانه ایران.

فیلم با این که به شدت فضای تیره ای دارد اما به هیچ عنوان نومید کننده نیست. بلکه می خواهد بگوید که می توان بر این تیرگی چیره شد.

 یکی از نقاط قوت فیلم آن است که از نشان دادن بدبختی و بیچارگی  ما ایرانیان در دوره مورد بحث  ابایی ندارد. فیلم بدون تعارف می گوید که واقعاً حال و روز ما ایرانی ها در همین صد سال قبل چه شکننده و اسفبار و جامعه در چه وضعیت نابسامانی بوده است. نظم درونی جامعه از هم گسسته است که یک بیماری وبا می تواند دامن جامعه را بسوزاند. قصد زیاده گویی و اغراق هم ندارد . هیچ ادعا نمی کند که وبایی که در فیلم جان پیر و جوان را می گیرد از انگلیسی ها بوده است و به همین حد اکتفا می کند که بگوید که وضعیتی که انگلیسی ها ایجاد کردند در اسیب رسانی این بیماری موثر بوده است.

فیلم از انگلیسی ها نفرت دارد و  ابایی در بیان این نفرت ندارد. هرکس که تاریخ معاصر ایران را مطالعه کرده باشد ریشه های این تنفر را درک می کند. نمونه بارز ان پلان اخر فیلم است در مزار میرزا کوچک  خان در رشت که در یک فضای واقعی ناگهان فیلمساز تصمیم می گیرد تصویر اسارت ملوانان بریتانیایی را روی دیواره مزار میرزا بیندازد و هیچ نگران نازیبایی و یا نارسایی این تصویر در با کلیت اثر خود نباشد. برای طالبی هنر فی نفسه اصالتی ندارد. او خود را موظف به ارائه پیام می داند. به این طرز فکر باید احترام گذاشت. هر فرهنگی به چنین سربازانی در عرصه بیان برخی حقایق نیاز دارد.

طالبی در همه پلانهای خود اشکارا می گوید که می خواهد با مخاطب گسترده و توده مردم ارتباط برقرار کند

از طرفی فیلم می خواهد یک داستان سر راست را هم بیان کند . یک داستان مشخص با یک پیرنگ ساده و قابل فهم برای همه مردم و مبتنی بر کنش یک قهرمان. فیلم با این که به شدت فضای تیره ای دارد اما به هیچ عنوان نومید کننده نیست. بلکه می خواهد بگوید که می توان بر این تیرگی چیره شد. از همین رو قهرمان فیلم با بازی علیرام نورایی مانند یک ابرقهرمان رفتار می کند. البته در مواقعی این رفتار قهرمان وار از چهارچوب فیلم بیرون می زند اما در نهایت این یک گزینش سینمایی است. یک قهرمان فعال که بر مشکلات چیره می شود و یک ضد قهرمان نفرت برانگیز که در این فیلم کل قوای انگلیس در ایران است  و این اصلاً چیز بدی نیست. چرا که این فیلم هیچ ادعای جذب مخاطب خاص را ندارد. طالبی در همه پلانهای خود اشکارا می گوید که می خواهد با مخاطب گسترده و توده مردم ارتباط برقرار کند که این هم از خصایص سینماست.



برخی ملاحظات تاریخی در فیلم هست که می توان در مورد آنها  بحث کرد. مثلا تاکید بر ساکنان یتیم خانه که همه یتیمان مشروطه طلبان مشروعه اند که نمی دانم دقیقاً به کدام واقعه تاریخی اشاره دارد و این بحث سر دراز دارد و ورود به آن هم موردی ندارد چرا که این خواست  آقای کارگردان است که کدهای ارزشی خود را در جملات بازیگرانش بگذارد و البته حق اوست. مشروطه مشروعه هم بخشی از تاریخ ماست و نباید فراموش کنیم که انقلاب اسلامی از دل همین تفکر مشروطه مشروعه متولد شد.

اما باز  آقای طالبی از راه انصاف خارج نمی شود و به همه علمای مشروطه خواه از سید محمد طباطبایی و عبدلله بهبهانی و شیخ فضل الله نوری احترام می گذارد و همه را موجه و محق می داند که با روح تاریخ ناسازگار نیست.


این منورالفکران بدفرجام

توصیفی که فیلم از فضای برخی منور الفکران سیاسی و روزنامه رعد می کند، اگرچه اغراق امیز است اما با روح تاریخ تناسب دارد- هر چند بسیار سطحی در فیلم بیان شده است- فراموش نباید کرد که اولین ترورها را در ایران همین قشر  آقایان یعنی حزب ملیون به سرکردگی تقی زاده انجام داد و همین  آقایان بودند که بعد ها حامی رضا شاه شدند و نمی دانم به خاطر کدام کینه ای که از روحانیت پیشرو داشتند کاری کردند که در فرهنگ جامعه باب استهزا روحانیت باز شود. حال انکه در دوره مورد بحث این روحانیت بود که پرچمدار اصلاح نظام سیاسی و اداری کشور بود و با استناد به ایات و احادیث، استبداد مطلقه را برخلاف اسلام تشخیص داد. به یاد داشته باشیم جمله معروف سید محمد طباطبایی در ایام بین مهاجرت کبری و صغری که در خطبه ای در مسجد سرپولک تهران گفت« این استبداد بود که جده ام زهرا (س) را سیلی زد و این استبداد بود که امام حسین را در کربلا شهید کرد» جمله معروفی از ناظم الاسلام کرمانی در تاریخ بیداری ایرانیان به خوبی این وضعیت را توصیف می کند. زمانی که علمای تهران  در حرم عبدلعظیم متحصن بودند و عین الدوله به رسم استبدادی که داشت از تعرض به  آقایان کوتاهی نمی کرد. ؛ روزی که مظفرالدین شاه به سمت ارک می رفت زنان دور کالسکه شاه را گرفتند و شعار می دادند « ای پادشاه اسلام وقتی  روس و انگلیس با تو طرف شوند شصت کرور ملت ایران به حکم  آقایان جهاد می کنند» در اینجا ناظم اسلام می نویسد« مرحوم مظفرالدین شاه  اگر عاقبت اندیش بود می توانست بگوید ای رعیت من هرگاه دولتی بخواهد با ملت ایران طرف شود اول قلوب شما را از علما متنفر می سازد که شما به دست خود یکی را در میدان به دار بکشید و یکی را در حالتیکه در خانه خودش روی سجاده نشسته با موذر بکشید و دیگری را خانه نشین و دیگری را مطرود و مردود کنید»

توصیفی هم که از فضای برخی منور الفکران سیاسی و روزنامه رعد می کند هم اگرچه اغراق امیز است اما با روح تاریخ تناسب دارد هر چند بسیار سطحی در فیلم بیان شده است.

و این عبارت ناظم الاسلام با دیالوگی در فیلم هم تناظر دارد جایی که  پسر خبرنگار که از اقوام قهرمان است و کارش نوشتن گزارش از حرکت قوای انگلیس به ایران برای تایمز لندن است، از یک خبرنگار انگلیسی می پرسد علت بدبختی ما ایرانیان چیست؟  این جمله به نوعی یاداور بحثی مفصل در تاریخ است  و یا شاید طالبی به همان شیوه سرراست خود به  همان واقعه تاریخی اشاره دارد. جایی که عباس میرزا که به  رشادت و هوشیاری معروف بود بعد از یک سلسله شکست در برابر روسیه از ارنست ژوبر فرستاده ناپلئون می پرسد«نمی‌دانم این قدرتی که شما (اروپایی‌ها) را بر ما مسلط کرده چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چه؟ شما در قشون، جنگیدن و فتح کردن و بکار بردن قوای عقلیه متبحرید و حال آنکه ما در جهل و شغب غوطه‌ور و به ندرت آتیه را در نظر می‌گیریم. مگر جمعیت و حاصلخیزی و ثروت مشرق زمین از اروپا کمتر است؟ یا آفتاب که قبل از رسیدن به شما به ما می‌تابد تأثیرات مفیدش در سر ما کمتر از شماست؟ یا خدایی که مراحمش بر جمیع ذرات عالم یکسان است خواسته شما را بر ما برتری دهد؟ گمان نمی‌کنم. اجنبی حرف بزن! بگو من چه باید بکنم که ایرانیان را هشیار نمایم» نمی دانم پاسخ ژوبر به عباس میرزا چه بود. اما پاسخ این خبرنگار انگلیسی  به شخصیت داستان یتیم خانه که او هم همین سوال را درد مندانه می پرسد این است:« ملتی که رهبران خود را تنها بگذارد عاقبتش همین خواهد بود» بازهم وارد این بحث نمی شویم که ملت در همان زمان در حمایت از رهبران مشروطه همه تلاشش را کرد اما چه می توان کرد با رهبرانی که خود به جنگ یکدیگر می روند از دعوای شیخ فضل الله با سید عبدلله بهبهانی و یا جدایی تراژیک شیخ کاشانی  و  مصدق. اتفاقاً مردم ایران نشان داده اند که هربار رهبری حتی نسبتا شایسته هم که داشته باشند در جانفشانی در راه او دریغ ندارند. اما به گواه همان تاریخ پشتیبان و جانفشانی در راه رهبر اگرچه لازم است اما هرگز کافی نیست. ایا ملت ایران در جنگ با روسیه با رهبر سیاسی که انزمان عباس میرزا بود و رهبران دینی جامعه از جمله ملای نراقی و ملای برقانی همراهی نکرد؟   شرح منزلت علمای نجف و تهران و اصفهان در نزد مردم نیازی به توصیف ندارد. عباس میرزا هم از چنان محبوبیتی بر خوردار بود که یک  سرهنگ فرانسوی که در همان سالها به دیدار ایران امده بود در وصف او می نویسد« لباس عباس میرزا تفاوتی با لباس ساده‌ترین نگهبان وی نیز ندارد اما در نخستین برخورد از خلق و خوی نجیبانه و سیمای باوقارش می‌توان به بزرگ منشی وی پی برد. مردم آذربایجان او را از جان و دل گرامی می‌دارند. فداکاری و فرمانبرداری افسران و سربازان زیردست عباس میرزا به حدی است که اگر شاه اعتماد کامل و دولتخواهی وی را نمی‌داشت از این حیث دچار اضطراب خاطر می‌شد. »



از همین رو بود که امیر کبیر که در کودکی شاهد این وقایع بود سرانجام زمانی که به توطئه ای زنانه از صدارت برکنارشد  در راه تبعید به  کاشان چنین به این جمع بندی رسید که «من ابتدا فكر ميكردم كه مملكت، وزير دانا ميخواهد؛ و مدتي بعد به ايـن نتيجه رسيدم كه مملكت، شاهِ دانا ميخواهد؛ اما اكنون ميفهمم كه مملكت، ملتِ دانا ميخواهد» و اگر بخواهیم کمی گشاده دستانه بحث کنیم و قلم را هرجایی که خواست روانه کنیم باید بگوییم که این حرف امیر با محتوای درونی تشیع نیز همخوانی غریبی دارد که معتقد است غیبت انسان کامل و حجت خدا و عدم دستسرسی ما به امام عصر از روی ناآمادگی ماست. یعنی هرچه هست از ماست و دیگران و فتنه پردازی و توطئه هایشان موثر نخواهد بود اگر و تنها اگر ما خود مجال  و فرصت ان را مهیا کرده باشیم و این بهترین و گزیده ترین راه پیشرفت است که پیشرفت را از خود اغاز کنیم . از جایی که در ان هستیم . از کاری که در حال انجام دادن آن هستیم که البته  آقای طالبی هم به این نکته نظر داشته وقتی نشان می دهد که در گورستان گور کن هم وقتی که دید کشته شدگان وبا رو به فزونی نهاد به فکر سود اوری و مال اندوزی شد.


جالی خالی کارگردان

اما گذشته از این نکات مثبت که برامده از استراتژی فیلمساز و نگاه او است، فیلم ایراداهای بسیاری هم دارد.  در این فیلم همه کار خود را خوب انجام داده بودند، از طراح صحنه  و لباس و سرمایه گذاران و دست اندرکاران و حتی اهنگساز فرنگی فیلم. این فیلم اگر یک ضعف داشت فیلمنامه و کاگردانی آن بود. فیلمنامه ای که شخصیت هایش را خوب معرفی نمی کرد و از تشریح درست موقعیت ها ناتوان بود. دیالوگ ها نامناسب و روند رشد داستان هم غیر اصولی. راوی قصه دختری بود که اینک در سر پیری داستان زندگی پدرش را می گفت و ما نمی دانیم این دختر که  ظاهرا دختر قهرمان فیلم بود کجا امد و کجا رفت  و چرا اینجا یعنی در مزار میزرا این داستان را می گفت. نفهمیدیم علت اینکه افسر انگلیسی چنین دنبال قهرمان فیلم بود و می خواست او را زنده به دست بیاورد چه بود و چرا او را نکشت و باز نفهمیدیم تمثال قهرمان از کجا امده بود؟ حتی سرانجام نفهمیدم که علت مرگ و میر تهران بیماری وبا بود و یا قحطی و اینکه ابزار اعمال این نقشه پلید انگلیسی ها چگونه بود. فیلم چیزی از ماجرایی گنگ گفت و ما هم شنیدیم و از انجا که این ماجرای قحطی را از جسته و گریخته شنیده بودیم، برایمان جذابیت داشت و گرنه بیان هنری فیلم چیزی به واقعیتی که در ذهن می دانستیم اضافه نکرد. باید بگویم هر چه انگلیسی ها در اجرای برنامه های خود در ایران قاعده مند و منظم بودند ، این فیلم حتی در بیان آن بی قاعده و ظابطه بود. یعنی اگر قرار بود با روشی که  آقای طالبی قصه تعریف میکند  ما به جنگ قدرتهای جهانی برویم، خدا عاقبتمان را بخیر کند.


در ستایش یک جامعه یک دست

اما دو نکته محتوایی دیگر هم هست که جای نگرانی بیشتری دارد. یکی آنکه فیلم برخی اقلیت های مذهبی  کشور را با انگلیسی ها یکی می کند. به نظرم این حرف دور از انصاف و روح تاریخ  است و حتی اگر واقعیت هم داشته باشد ، گفتنش اینک سودی به حال جامعه ندارد. در جای جای تاریخ اقلیت های مذهبی ایران تعهد خود را به ملک و سرزمین ایران نشان داده اند و همواره به ما یاداوری کرده اند که اینجا را مانند وطن خود دوست دارند. زرتشتی ها در کنار ارمنی ها و یهودی  ها. چه سودی دارد که اینک بر طبل تفرقه بکوبیم و قصه را طوری بیان کنیم که گویی یک تاجر یهودی که مسلمان هم شده است،  با انگلیسی ها در چپاول ملت ایران هم کاسه بوده است. این عمل به نوعی مروج دیگرسیتزی است و دیگرستیزی می تواند به یک خودشیفتگی جمعی بینجامد و این خودشیفتگی عوارض بسیار بدی خواهد داشت. گویی هر انکس که از ما نیست بر علیه ماست. این نگاه با منافع ملی و واقعیت های تاریخی سازگار نیست و  آقای طالبی باید به عنوان یک هنرمند بیشتر از دیگران نگران این مسائل باشند.


تاریخ تقریبی

نکته دیگر برخی بی دقتی های تاریخی است . در زمان مورد اشاره فیلم معمولا علما به لقب حجت الاسلام خطاب می شدند.  حتی میرزای شیرازی هم که مرجعیت عام شیعیان را داشت به پیشوند حجت الاسلام توصیف می شد. مرحوم مدرس هم در همان زمان به اقا سید حسن مدرس معروف بود. عبارت ایت لله که یکی از شخصیت ها در توصیف ایت الله مدرس به کار می برد، یک اشتباه تاریخی است. از طرفی تراشیدن سر کودکان امری بسیار رایج بوده است. در واقع به جهت شیوع بیماری های جلدی عموم کودکان و حتی بزرگسالان سر خود را می تراشیدند. پس صحنه ای که کودکان به حالتی مغبون و غمگین سر خود را می تراشند معنایی ندارد جز ضعف در تخیل و یا پر کردن یک حفره در فیلمنامه چون قرار است که قهرمان تغییر چهره دهد. این ضعف در جای جای فیلم هم دیده می شود. به عنوان مثال صحنه ای که عکاس از ورود ماشین دانسترویل عکس بر می دارد نمی تواند واقعیت داشته باشد. فن اوری دوربین های عکاسی در ان زمان به گونه ای نبود که بتواند از یک ماشین در حال حرکت عکس بگیرد. در صحنه ای که ما دانسترویل را در بارگاه پادشاه انگلستان می بینیم هم دانسترویل ار توصیف نیاز روزانه انسان به غذا با واژه «کالری» هم با زمانه فیلم تناسب ندارد.

این فیلم اگر یک ضعف داشت فیلمنامه و کاگردانی آن بود. فیلمنامه ای که شخصیت هایش را خوب معرفی نمی کرد و از تشریح درست موقعیت ها ناتوان بود.

  نکته دیگر نقیصه ای است که از فقدان پژوهش پدید آمده است. متاسفانه یکی از چالش های اساسی ما در مورد تاریخ ، حتی تاریخ معاصر فقدان پژوهش های جامع و عمیق است. خصوصا در مورد ماجرای قحطی مورد اشاره فیلم  باید بگوییم که هیچ اثر ارزشمند و قابل توجهی صورت نگرفته است. انتظار داشتم که این فیلم یک فرصت پژوهشی برای این موضوع پدید اورده باشد و به برکت ان لا اقل  سطح سواد عمومی و اختصاصی ما در مورد این واقعه افزایش یابد اما  متاسفانه این فیلم  قصه خود را بر همان اطلاعات موجود قرار داده است. یعنی عملا پژوهشی برای این کار رخ نداده است. باید بگویم که این نکته با تعهد مورد نظری که ما در  آقای طالبی سراغ داریم تناسب ندارد. لازمه مقدماتی ساخت این اثر یک پژوهش تازه و کامل بوده که محقق نشده است.


به هر رو فیلم  آقای طالبی در بیان عمومی تاریخ موفق است اما تاریخ ظرافت های بسیاری دارد که جای ان در این فیلم خالی است.









----- 0 0
Powered by TayaCMS