فیلم نوشت فیلم نوشت

دفاع مقدس در جشنواره سی و پنجم
دفاع مقدس در جشنواره سی و پنجم

دفاع مقدس در جشنواره سی و پنجم

خوشبختانه فیلم ویلایی ها توانست طلسم ناکامی در بیان قصه ای روان و باورپذیر از سینمای دفاع مقدس را بشکند.

دفاع مقدس در جشنواره سی و پنجم

خوشبختانه فیلم ویلایی ها توانست طلسم ناکامی در بیان قصه ای روان و باورپذیر از سینمای دفاع مقدس را بشکند. اما پرونده فیلم های ناکام و ناموفق در بیان این مضمون کماکان گشوده است. مشخصاً دوفیلم دریاچه ماهی و  چراغ های ناتمام نشان دهنده یک بحران در مواجهه  با مضمون دفاع مقدس است( از فیلم اباجان می گذریم که واقعا نمی دانیم موضوع فیلم چه بود، جز آنکه ماجرایی در دهه شصت  را روایت می کرد). این بحران در قصه گویی  نشان از نقصانی درمواجهه با این موضوع دارد. خصوصا وقتی که این مواجهه نیازمند نوعی هوشمندی در مواجهه تاریخی نیز باشد. فیلم  چراغ های ناتمام درباره یک پرونده ناشناخته و ماجرای کشف نشده از برهه ای از جنگ است که افرادی که متولی پیدا کردن ابعاد پنهان این پرونده و کامل کردن جزئیات آن  هستند در می یباند که منبعی برای شناختن ابعاد پنهان مانده  آن ماجرا ندارند.همه افراد مطلع  یا شهید  ویا مفقود الاثر شده اند  یا آنها نیز تنها به بخشی از واقعه اشراف دارند. از همین رو  به این نتیجه می رسند که به نویسنده ای متخیّل و خلاق مراجعه کنند( با بازی مجید صالحی) تا  با کمک تخیل آن نویسنده بتوانند این مشکل را حل کرده و پرونده را پیدا کنند.


فیلم چراغ های ناتمام

تا اینجا می توانیم بگوییم این فیلم نیز مانند فیلم دریاچه ماهی و یا فیلم اروند به موضوع کشف ابعاد ناشناخته و نادانسته جنگ می پردازد. ابعادی که هیچ سند و مدرکی در مورد آنها وجود ندارد، چرا که به خاطر نا منظم بودن جنگ تحمیلی ممکن است در برهه ای مکتوبات از بین رفته باشد، این امر با توجه به گستردگی مرز و جبهه های جنگ و مردمی بودن جبهه ها، امر چندان عجیبی نیست.  به هر حال این فیلمها با موضوع کنجکاوی در مورد  جنگ و دانستن بیشتر درباره آدمهایی که به خاطر وطن و عقیده و مرام و مسلک خودشان جانفشانی کرده اند، ساخته شدند. پس مبنای این فیلمها دانستن درباره چگونگی رویداد این اتفاقها است.


عطش دانستن در باره واقعه

 می توانیم بگوییم این جریان با پیدا شدن پیکر شهدای غواص در جامعه موج تازه ای ایجاد کرد. نزدیک صد و هفتادو پنج پیکر غواص کشف شد، با دستهای بسته و مدفون شده در زیر خاک. جدای از دردناکی خود خبر، نکته دردناک تر آن بود که  عملاً جامعه نمی دانست که آنها چرا آنجا هستند و چرا به این شکل به شهادت رسیدند؛ چه کسانی بودند و پروسه عملیات چه بوده است. جامعه برای اولین بار  دچار احساس  نوعی شرم دربرابر نادانستگی خود شد نسبت به آدمهایی که این چنین جانفشانانه برای میهن و مرام و مسلک خودشان فداکاری کرده بودند. لذا طبیعی بود که این سؤال بزرگ در سینما هم تبعاتی داشته باشد که ساخت فیلمهایی با موضوع تفحص شهدا و کنجکاوی در مورد ابعاد پنهان عملیات هاست.

فیلم چراغهای ناتمام به جای همراهی مخاطب برای روشن شدن واقعه از طریق ذهن متخیّل نویسنده، سیر درونی در تحول شخصیت را پی می گیرد، مخاطب می خواهد درباره آن جزئیات واقعه در جهان خارج اطلاعات بیشتری بداند. فیلم هم ازهمین نکته برای جلب توجه مخاطب آغاز می کند و  با یک کنجکاوی دراماتیک و کارآگاه گونه برای شناخت ابعاد پنهان یک واقعه در گذشته تاریخی از خود پرده برداری می کند ، اما در بین راه مسیر خود را عوض می کند و به جای بیان جزئیات به  سراغ تحول  درونی شخصیت نویسنده  می رود و یا به عبارتی به جای بیان خبر، تحلیل خبر و تبعات آن را بازگو می کند.  گویا اینجا یک گفتمان پنهانی وجود دارد که فیلمساز و چه بسا جامعه اعتقاد بر آن  دارند که  نکته و  امر  پنهانی وجود ندارد، بلکه  این ما هستیم که باید  برای دانستن آن، اهلیت پیدا کنیم. این مسأله البته در تاریخ هم ریشه دارد، مصداق بارز آن در رویکرد عرفانی است. هیچ ایراد و انتقادی به این طرز تفکر وارد نیست، درستی این باور ریشه در مبانی ما دارد که برای درک بسیاری از موضوعات باید اهلیت داشت و البته در مورد جنگ هم اینگونه است؛ بخش بزرگی از واقعیت جنگ فهمیده نخواهد شد مگر با ایجاد نوعی همدلی  و کسب درونی و روحی آن  فضا و جهان بینی و نگاه انسانهای درگیر جنگ. اما قرار نیست این راه و روش همه مشکلات ما را حل کند. نباید فراموش کرد که  مخاطب خواهان ان است که  درباره واقعه ای که رخ داده اطلاعاتی کسب کند. سؤالی که طرح شده در مورد خود آن واقعه است، اما بجای پرداختن به واقعه و کشف آن، به سراغ تحول درونی شخصیت پی گیر واقعه می رود. همین مشکل در فیلم دریاچه ماهی هم وجود داشت، آنجا هم راه پیدا کردن پیکر شهدا کشف و شهود آدمی بود که با عالم غیب در ارتباط بود، حتی در آنجا برای حل مشکلات فعلی کشور مثل فساد مالی و  مشکلات و چالش های خانوادگی و بی هویتی هم چاره کار در همان غیب بینی دانسته می شود. در فیلم اروند هم که پیش از این دو فیلم، به بحث تفحص شهدای غواص پرداخته بود، همین مقیاس و روند  دیده می شود.  یعنی فیلم اروند نیز  مدعی ارائه اطلاعات درباره شهدای غواص است، عملاً در پایان فیلم یعنی جایی که باید به وعده خود عمل کند، به فضای احساسی و عاطفی پناه می برد، اگرچه آن فضای احساسی و عاطفی  در آن فیلم پرداخت خوبی داشت،  اما سؤال و مدعای فیلم این نبود؛ بلکه کنجکاوی درباره خود واقعه و نحوه شهادت غواصان است.


اهلیت برای دانستن

اهلیت داشتن برای یافتن موضوع عقبه تاریخی در فرهنگ ما دارد که در ادبیات ما  که به نوعی ایینه باورهای عمیق فرهنگی ماست می توان برای آن مصادیق زیادی یافت.  ابیاتی از قبیل «یا هر که را اسرار ازل آموختند /   مهر کردند و دهانش دوختند»  یا « تو خود حجاب خودی از میان برخیز» نمونه هایی از این باور در ادبیات است. در این باور آدمهایی که می دانند قرار است کمتر حرف بزنند، و هر چه انسان کمتر حرف بزند داناتر است، این یک گزاره اخلاقی و مرام و مسلکی است که در فرهنگ ما بوده و خیلی هم زیبا است. این مسأله یک  بنیاد شخصیت آفرین است که جهان بر سری مگو بنا شده است. اما آیا تنها با اتکا بر این روند  می توان به درکی تاریخی و عقلانی از موقعیت های زندگی دست یافت. برای رهایی از گزیده شدن چند باره از  دان اشتباهات گذشته ، برای رهایی از این معظل تکرار هرباره  تاریخ، باید تاریخ  به گونه ای ابژکتیو و انصمامی نیز فهمیده شود. اتفاقاتی در جهان خارج رخ داده که باید دانسته شود. فیلم های مورد اشاره  با این سؤال آغاز می شوند اما اواسط کار سؤال اصلی را فراموش می کنند و به سراغ همان باور قدیمی رفته می شود که  این  اسرار مگو را باید با ابزار اهلیت یافتن درک کرد. در واقع این بحث به همان بحث امتناع تفکر باز می گردد که در یادداشتی مجزا به آن پرداخته شده است.( برای مطالعه بیشتر به اینجا مراجعه کنید )  فیلم مدعایی را مطرح می کند اما رفته رفته فراموش می کند که  این ادعا چه بوده است . به نوعی می توان گفت که  وحدت موضوع و وحدت روش که از ابزار تفکر صحیح است  به کناری نهاده می شود. لذا نتیجه کار عملا داستانی بی حاصل و سترون است.  داستانی که دچار تسلسل شده و هر بار  یافته های پیشین خود را تکرار می کند و به جای انکه به ما بگوید که مثلا ماجرای دریاچه ماهی که مکانی مهم در جغرافیای مناطق جنوبی جنگ بوده است ،یا شهادت غواص ها چگونه رخ داده یا نحوه عدم توفیق قطعی  کربلای چهار  چه بوده است؛ ماجرای پذیرش صلح چه بوده است به سراغ طرح مباحث اهلیت داشتن می رود و از آنجا که این بحث در موضعی غیر مناسب مطرح می شود و طرح آن نیز به مهارت و تخصص ( یعنی همان اهلیت داشتن) نیازمند است، به امری احساسی بدل می شود.  فراموش نکنیم  یک روزی و یک جایی این حرفها باید گفته شود، چرا که اینها سؤال یک نسل و ملتی است که خود سهامدار جنگ بوده اند، و به نوعی هر کسی به سهم خود در جنگ کمک کرده است. ولی ظاهرا قرار نیست این سؤال پاسخ داده شود، و این عدم پاسخ، بیشتر از اینکه به خاطر مباحث امنیتی، سیاسی یا اختلافات درونی در گردانندگان جنگ باشد، بیشتر از آن روست که ما نمی توانیم حتی سؤال را درست طرح کنیم، نمونه این عدم توانایی، همین فیلمهایی است که گفته شد.




دو ساحت همزمان: درون و برون

در واقع بحث اهلیت یافتن و کشف و شهود برای درک محتوای درونی و واقعی، و هستی شناختی یک واقعه هیچ تعارضی با پژوهش علمی و تاریخی و واقعی گرایانه از جهت  واقعیت مادی با یکدیگر ندارند. این دو رویکرد مکمل یکدیگر هم هستند که بعد درونی و هستی شناسانه و ساحت تاریخی و انضمامی یک امر را مکشوف می کند.فراموش نکنیم که این همان مغز اجتهاد است، این مغز دانش اسلامی است. یعنی ایمان با عقل قابل جمع است، این رویکرد باید در هنر و در بیان وقایع تاریخی و اجتماعی نیز در نظر گرفته شود. در حالیکه فیلم های مورد بحث در  گفتمانی نفس می کشند که گویی ایمان با عقل در تعارض است و با امدن ایمان عقل زائل خواهد شد.   حال  انکه این چیزی نیست که آموزه های دینی و فرهنگ معرفتی اسلامی ما به ما می گوید. عقل و وحی مکمل همدیگر هستند و به هم خدمت می کنند.









----- 0 0
Powered by TayaCMS