16 آبان 1396, 22:9
خطر لو رفتن داستان
پدر دار فانی را وداع گفته است و نگار دخترش (نگار جواهریان)، حیران و سرخوردهی از دست دادن پدر، باور نمیکند كه او خودكشی كرده باشد. جایی در میان بحثوجدل با مادرش در جواب او كه میگوید پلیس هم تائید كرده كه مرگ پدرش براثر خودكشی بوده است، پوزخندی میزند و میگوید باور نمیکند و پلیسها با پدرش زندگی نکردهاند و او را نمیشناسند. نگار، مشكوك به همهچیز به دنبال یافتن حقیقت مرگ پدرش، خیابانها را گز میکند و دنبال سرنخی از این كلاف تودرتو و درهمپیچیده مرگ پدر میگردد.
از همان اوایل فیلم، تماشاگر متوجه میشود با یك درام جنایی و تعقیب و گریزی و درعینحال پدر و دختری مواجه است. این رابطه صمیمانه میان نگار و پدرش ویژگی است كه این داستان جنایی را سویهای عاطفی میبخشد و به كارگردان هم این فرصت را میدهد تا با دستی باز در عوالم خیالی و رابطه ذهنی میان پدر و دختر بچرخد و علاوه بر حقایقی كه در مسیر پیشروی داستان و تلاشهای نگار برای پاس كردن چك پدرش و كشف حقیقت آشكار میشوند، این نیروی خیال و جادوی غریب رابطه رفیقانِ یك پدر و دختر باشد كه پرده از اصل ماجرا و راز نهفته برمیدارد. رامبد جوان با استفاده متمایزش از این ایده، نهتنها طرح داستانی جالبی را جلو میبرد كه این فرصت را پیدا میکند تا با گریز زدن به جهان خیالی نگار، واقعیت و خیال را در هم بیامیزد و از نظر تكنیكی، با نمایش جهان خیالی و منطق و گرافیك منحصربهفردش، تماشاگر را بیشتر مرعوب عناصر فنی و بصری شکل كارگردانی اثر كند.
كیفیت فنی نگار نهتنها قابلقبول كه حتی مانند اعترافات ذهن خطرناك من، اژدها وارد میشود و دیگر آثاری كه سودای فرم ویژه و گرافیك خاصشان را دارند، مرعوبکننده به نظر میرسد. فیلمبرداری خوب بهرام بدخشانی در عین اینكه قابهایی ویژه و حركات اكسپرسیوی را در بافت بصری نگار ایجاد میکند، اما تمركز و حواس تماشاگر را از داستان و درام منحرف نمیکند و خودنماییها و اضافهکاریهایی را كه در چنین آثار فرم محوری سراغ داریم، ندارد.
موسیقی كه یكی از مهمترین عناصر قابل اشاره نگار است، بیشترین تأثیر را در همراهی مخاطب با اتمسفر فیلم دارد. ضرباهنگهای پیدرپی و موحش آن در لحظات حساس اطلاعاتی فیلم، نهتنها بر تعلیق صحنه میافزاید كه حتی مانند یك دوربری، به این تعلیق سر و شكل میدهد و بر سوژه اصلی متمركزش میکند. موسیقی كريستف رضايی در لحظات عاطفی و احساسی فیلم هم به همین شكل تأثیرگذار ظاهر میشود و به دروازه ورود تماشاگر به احساسات درونی شخصیتها و مشخصاً نگار میماند. شباهت و نزدیکی یكی از همین ملودیهایی كه در بخشهای احساساتیتر فیلم استفاده میشود، به یكی از موسیقی متنهای میان ستارهای هانس زیمر، كه تعمداً یادآور میان ستارهای هم هست، رابطه نزدیک پدر و دختر و فشار فاصله كنونی میانشان را، بیرحمانه به یاد تماشاگر میآورد و حس فقدان را برای او بهجا میگذارد. بهترین لحظات فیلم نگار نماهای نزدیك و كلوزآپ هایی از نگار است كه مزین شدهاند به همراهی موسیقی عالی كه نمایانگر حیرانی و وحشت دختری ست كه در پی پرده برداشتن از راز مرگ پدر، مبهوت و دستخالی مانده و دقیقاً نمیداند كه خودش است، یا پدرش یا یک روح سرگردان…
«نگار»، در كارگردانی و اجرا حاوی امكانات و ویژگیهای جالبتوجهی ست كه حقیقتاً هم فراتر از حد انتظارمان از رامبد جوان و هم ژانر بیبضاعت جنایی/ماجرایی سینمای ایران است. فیلمی که گمان میرفت یكی از آثار ضعیف و پرت جشنواره باشد، حرفهایی برای گفتن دارد و اصلاً همینکه خود فیلم، خودش و ژانرش را جدی میگیرد و سعی میکند از امكانات ژانر و درهمآمیزیاش با فضای مبهم و رازآلود خیال بهره بگیرد، خبر خوب و غیرمنتظرهای برای مجری برنامه خندوانه است.
اما با همه این تعاریف و تفاسیر، آیا نگار «نگار» خوبی است؟ خیر. در بهترین حالتش نگار میتواند، با ارفاق فيلمي دو ستاره باشد، چراکه علیرغم تلاشهای شايان توجه تيم سازنده در فضاسازي و شكل دادن به جهان نگار و تلاشهای خود رامبد جوان برای تزريق روح زنده و ماجراجويانه به فيلمش و ساخت اتمسفری كه تماشاگر را اسیر تاروپود خود كند، فیلمنامه نگار بهقدری بد و پر ايراد است كه راه را بر همخوانی و علاقه تماشاگر میبندد.
با وجود داستان غنی كه «نگار» دارد و بهواسطه پخش كردن رويدادها به شكلی طولی در فيلم، «نگار» موفق میشود تماشاگر را با خود همراه كند و به جلو بكشاند. حوصله او حين تماشاي فيلم سر نمیرود و مجبور نيست مدام ساعتش را برانداز كند. اما بااینوجود وقتیکه فيلم به انتهای خود میرسد، از تجربه تماشايش چيزی بيش از نگاهی مبهوت و تصاويری مبهم در خاطر تماشاگر باقی نمیماند.
هرچند تلفيق وهم و واقعيت خصوصاً از نظر بصری، يكدست و منسجم مینماید (بهترين نمونهاش صحنه جابهجایی شب و روز براي نگار در محل مرگ پدر است.) اما در فیلمنامه آنقدر سطحی و بهدوراز منطق پرداختهشده است كه نه تماشاگر باورش میکند و نه موفق میشود فاز اين ايده ناب رابطه جادويي و ماورایی پدر و دختر را بگيرد. این است كه همانطور كه اين ايده در ابتدای كار برگ برنده نگار مینمود به مرور تبديل به پاشنه آشيل فيلمی شود و در انتها هم آن را به زمين میزند.