عرق سرد درباره تلاشهای ناکام یک زن برای رسیدن به خواستههای
خویش است. زنی که به ظاهر در ساختار غیرمنعطف قانون، هنجارهای اجتماعی، شوهر و
مسولینِ غیردلسوز گیر افتاده و تباه میشود. داستان درباره زندگی کاپیتان تیم ملی فوتسال
بانوان است که به دلیل ممنوعالخروج شدن توسط همسر، نتوانست تیم ملی را در مسابقات
همراهی کند. این متن در پی آن است که
بگوید فیلم عرق سرد بر بنیان فکری فیمینیزم لیبرال استوار است.
رنگی از
فمینیسم لیبرال
بنيان فلسفي فمينيسم ليبرال،
در اصلِ فردگرايي نهفته است.[1]
از این منظر،
زنان در مقایسه با مردان در وضعيتي تبعيضآميز زندگی ميکنند و از بسياري امکانات
و فرصتها محروماند.[2] اين
گروه از فمينيستها با الگوپذيرى از فلسفة ليبراليسم، اصل را بر آزادى عملكردها،
لذتجويى و رضايت خودمحورانه گذاشته و به نقش مادرى و همسرى (كه محدودكنندة
تمايلات افراد است) بدبيناند و معتقدند كه با اصلاح قوانين و ساختار سياسى و
اجتماعى جامعه مىتوان به اهداف برابرىطلبانه رسيد.[3] باران کوثری
(افروز)، نقش خود را در همین بستر ایفا کرده است. افروز تنها به هدف شخصی خود یعنی
فوتسال میاندیشد. او یک سالی است که جدا از همسرش زندگی میکند و تلاشی برای
اصلاح زندگی نمی کند. او حتی برای طلاق و تشکیل یک
زندگی جدید نیز اقدام نمی کند، زیرا شخصیت فردمحور افروز، به زندگی فردی با هم
خانهاش عادت کرده و تنها به یک هدف فکر میکند. او حتی پس از این که از خانه یاسر
بیرون انداخته میشود، در بستر خانواده خودش قرار نمی گیرد و در خیابان و در
ماشینش زندگی میکند.
به نظر ليبرالها تسلط مردان بر زنان
در قانون نهادينه شده، بنابراين توان خود را صرف ايجاد و حمايت از فرصتهاي
برابر براي زنان از طريق قانونگذاري ميکنند و استدلال ميکنند برابري قانوني
اهميت شاياني در حذف تبعيض عليه زنان دارد.[4] بارها
این نوع جملات در فیلم شنیده میشود که قانون عامل چنین ظلمی شده است، مثلا یاسر
(شوهر افروز) در دادگاه میگوید قانون را بلدم و حق دارم از اختیارم استفاده کنم.
نه اجازه خروج از کشور را میدهم و نه طلاق میدهم. بنابراین بیمنطقی و اعوجاج
فکری یک فرد لجباز، در بستر قانون قرار میگیرد و داستان هایی این چنین را رقم میزند.
به چالش
کشیدن قانون؟ مذهب؟ یا حاکمیت؟
کمی عمیقتر که نگاه کنیم باید گفت فیلم وانمود میکند، به
بازنمایی قانونی تبعیضآمیز میپردازد، چنان که بیرقی در نشست مطبوعاتی فیلم میگوید:
«اگر فیلم بتواند ذهنی را به فکر وادار کند که حداقل ادیتی یا تبصره ای برای این قانون
نوشته شود، ما کارمان را انجام داده ایم». ولی بررسی رمزگان نهانی فیلم نشان میدهد،
هدف فیلم گستردهتر از اعتراض به یک قانون است. فیلم مذهب و در لایه نهانیتر،
حاکمیت را مورد تخاطب قرار داده است و بدین منظور، به دستکاریِ واقعیت دست میزند.
شوهر بیمنطقِ افروز در قامت مجری ریاکاری بازنمایی میشود که در خانه زنجیر طلا
به گردن میآویزد و وحشیانه در خیابان، ماشین همسرش را مورد حمله قرار میدهد، اما
در برنامه تلویزیونی با لحنی مهربان از عشق و دوستی سخن میگوید و با بسماللهالنور،
آغازِ کلام میکند. مردی آنرمال که نمادهای مذهبی به او الصاق شده است: محاسن، یقه
دیپلمات، انگشتر فیروزه که مخاطب را بیشتر به یاد مجری برنامههای مذهبی میاندازد.
دکور برنامه نیز شبیه برنامههای مذهبی طراحی شده است، اما موضوع برنامه در مورد
ورزش است. کما این که در واقعیت آقای توتونچی، همسر نیلوفر اردلان (کاپیتان تیم
ملی فوتسال بانوان)، مجری برنامههای ورزشی بود. فیلم سعی در تحمیل معنای مورد نظر
خود دارد. بنابراین هرچند، آقای توتونچی، ظاهری معمولی شبیه به بقیه مجریهای ورزشی
دارد، اما فیلم او را فردی مذهبی نمایش میدهد. فیلم به یاسر اکتفا نمی کند و بقیه
ریاکاران را نیز در قامت مذهبی بازنمایی میکند. مهرانه نوری، سرپرست تیم فوتسال،
زنی چادری است که مدام به بانوان فوتبالیست، تذکر حجاب میدهد. در نمازخانه برای
نماز حضور مییابد و برای موفقیت تیم، قرآن دور سرشان میچرخاند [حتی در تیزر اولیه
فیلم، میبینیم در صحنهای مشغول روضهخوانی است که کارگردان، این صحنه را قبل از
اکران در جشنواره حذف میکند]. زنی مزور که
نه تنها برای افروز تلاشی انجام نمی دهد، بلکه تمام همت خود را برای محروم شدن او
از بازیها قرار میدهد. او تنها زن چادری فیلم نیست. زن کجخلق چادری که کارمند فدراسیون
است و بیاعتنا به خواسته افروز مانع حضور او در اتاق رییس میشود و یا زن چادری
دیگری که افروز را هنگام ورود به صداوسیما، بازرسی بدنی میکند. فیلم از نمادهای
صریح دیگری نیز استفاده میکند. وقتی خانم نوری، مغرورانه در راهروی فدراسیون گام
برمی دارد و افروز برای راضی کردن او پشت سرش در حال توضیح دادن موقعیتش است، پرچم
علیبنابیطالب را میبینیم که توسط افرادی روی دیوار فدراسیون نصب میشود. هرچند
این نمادگزاریهای صریح و بیش از حد، قوت تکنیکی فیلم را زیر سوال میبرد، اما
نشاندهنده نوع نگاه فیلم به مذهب است. مذهبی که در این نوع نگاه، منشا قانون است
و نباید مغفول واقع شود.
در لایه بعدی، حاکیمت به چالش کشیده شده است و دستگاههای وابسته
به حاکمیت تخطئه میشوند: صداوسیمایی که به قول بیرقی تفکر ریاکارانه بر آن حاکم
است؛ دستگاه قضاوتی که به خاطر قانون نمی تواند با فردی مریض مثل یاسر مقابله کند[5] و حق
افروز را پایمال میکند؛ فدراسیونی که از بازیکن خود حمایت نمی کند و در اوج
بحران، او را تنها میگذارد.
بازنمایی
غلوشده از واقعیت
فیلم برای بازنمایی سیاهتر از وضعیت موجود در جامعه و
تحمیل معنای مورد نظر خود، واقعیت را دستکاری میکند. خروج از کشور را منوط به
گواهی امضایی میکند که پس از پاره شدن توسط یاسر، دیگر نمی توان از آن رونوشت
تهیه کرد.[6] تعیین
وقت دادگاه در کمتر از چهار روز، از دیگر مسایلی است که از قوت کار کاسته است، هر
چند بیرقی قایل است این جا ایران است و تا این اندازه هم میتوان شاهد اتفاقهای نادر
بود.[7] این
تحریفات حقوقی در فیلمهای اعتراضآمیز دیگر که سعی در قلب واقعیت برای تحریک
بیشتر احساسات دارند نیز دیده میشود؛ مثل فیلم واکنش پنجم اثر تهمینه میلانی.[8]
مساله بعدی این است که نیلوفر اردلان دو ماه بعد با اجازه
دادستانی میتواند در بازیهای گواتمالا حاضر شود. اما فیلم، این بخش از داستان را
نیز نادیده میگیرد و تلختر جلوه میکند.
قضاوت تکسویه، عامل دیگری است که باعث میشود فیلم، واقعیت
را تلختر نشان دهد. ابتدای فیلم، با شور دختران فوتسالیست و صحنههای هیجانآمیز حضور آنها در ورزشگاه که مملو از
انرژی، نشاط و انگیزه برای موفقیت است آغاز میشود. مخاطب در این هیجان فرو میرود
و یکباره با خبر ممنوعالخروجی افروز در فرودگاه، شوکه میشود. به عبارت دیگر، در
کانتکست فیلم، یاسر امکان دیده شدن و محق شدن ندارد. صحنههای بیمنطقی یاسر و
حرکات زنندهاش باعث میشود، مخاطب حتی یک لحظه به حقوق پایمال شدهی او فکر نکند.
مثلا این که علت عصبانیت یاسر از افروز چیست و این حس انتقام در چه بستری شکل
گرفته است؟ این که افروز (به دروغ میگوید مشاور تراپیست پیشنهاد داده، شش ماه جدا
از هم باشیم و) یک سال ترکش کرده و او را از حقوق معمولی هر مرد محروم کرده است،
به چشم مخاطب نمی آید. [هرچند این نوشته قضاوتی درباره قانون خروج از کشور زنان
ندارد و لجبازی یاسر را تقبیح می کند]، اما پیامهای فیلم به شیوهای کدگزاری شده که نگاه مخاطب فقط به سمت
مظلومیت افروز باشد.
در ادامه باید گفت فیلم با شخصیتهای سیاه و سفید اگزجره
پیش میرود تا مخاطب راحتتر به قضاوت مورد نظر فیلمساز برسد، هر چند این کار
باعث تضعیف فرم فیلم شده است:
- شخصیت یاسر که مملو از ریا، کینه و لجبازی است و از هر
راهی برای فشار به افروز استفاده می کند.
- مهرانه نوری، سرپرست تیم فوتسال که از ابتدا تا پایان
فیلم، حول نفاق و سنگاندازی ایفای نقش میکند.
- بازیکنان و دوستان افروز که پس از خروج از کشور، حتی با یک
پیام کوتاه، جویای احوال افروز نمیشوند.
گویی همه دست به یکی کرده اند که افروز به حق خود نرسد. و
افروز شخصیت اصلی داستان که مظلومانه از همراهی تیم بازمی ماند. هر چند افروز تا
حدودی توانسته از سفیدی مطلق خارج شود و بازنمایی دیگری نیز از خود نشان دهد.
نافرمانی
مدنی، تنها راه باقیمانده
به گفته بیرقی در هر دو فیلمش "زن عصیانگر" سوژه
او بوده است. اما بیرقی برای زنی که خود را محصور بیعدالتی میداند، چه راه حلی
دارد؟ اگر موجهای قبل از چنین جریان هایی مانند خانم میلانی، فرار از موقعیت و
مقاومت خویشتندارانه را به زن پیشنهاد میکردند، اما عرق سرد، برای افروز و امثال
افروز، ماندن و فریاد زدن را پیشنهاد میکند. افروز از ابزار رسانه استفاده میکند
و حق پایمال شده خود را فریاد میزند و از مردی که به او ظلم کرده انتقام میگیرد.
راه اندازی کمپینهای حمایتی و مصاحبه با VOA
و استمدادطلبی از شبکههای خارجی، راهی است که در فیلم مشاهده میکنیم. پانتهآ،
وکیل افروز به او میگوید: «به غیر از مصاحبه و پست چه امکانات دیگه ای داریم؟
باید اونقدر بگیم تا بالاخره شاید یه روزی یه اتفاقی بیفته». در آخر میبینیم
افروز که نتوانسته حق خود را بگیرد، در برنامه تلویزیونی همسرش روی خط میرود و
اعتراضش را به گوش همه مردم میرساند.
فیلم عرق سرد،
عصیان و نافرمانی مدنی را پیامد ناکارامدی
قانون و تبعیض میداند. افروز پس از ناکام شدن از تلاشهای بیوقفه، وقتی رای
دادگاه را میبازد، اسمش از لیست تیم ملی حذف میشود، بیخانه میشود و ... همچنان
نمی خواهد شکست را بپذیرد و در خیابانی شبانه با مردان فوتبال بازی میکند. اگر
قانون او را در روز روشن از حقی که متعلق به خود میداند محروم میکند، او نیز در
خفا و شبانه دست به یک ناهنجار اجتماعی میزند.
قیامهای
زنانه؛ قیام تک نفره
فیلم نشان میدهد زنان آنطور که باید برای احقاق حقوق خود
پشت هم نیستند. در صحنههای ابتدایی وقتی افروز از سایر دوستانش میخواهد که آنها
نیز از کشور خارج نشوند تا فدراسیون مجبور شود راه حلی برای ممنوع الخروجی او پیدا
کند، دوستانش نمیپذیرند و تنها یکی از بازیکنان ذخیره (همخانهی افروز) کنار او
میماند که البته در آخر فیلم، از ترس کنار گذاشته شدن و نیز به طمع فیکس شدن در
تیم ملی، اطلاعات محرمانه افروز را در اختیار سرپرست تیم قرار میدهد و خود را به
بازیها میرساند.
از سوی دیگر، بخش دیگری از زنان جامعه که قوانین کشور را
پذیرفته اند (زنان چادری فیلم) و به نوعی بخشی از حاکمیت نیز به شمار میروند، مانع
بزرگی برای برابریطلبی امثال افروز هستند.
در نتیجه فیلم قائل است، هر کس جسارت و انگیزهاش را دارد،
شجاعت به خرج دهد و به تنهایی به پا خیزد. چنانچه بیرقی در نشست خبری فیلم میگوید:
«به نظرم زنها تنها قیام میکنند».
عرق سرد بر
پیشانی جشنوارههای خارجی
شخصیت افروز چندان به دختر ایرانی شبیه نیست و سنخیت
بیشتری با آدمهای غربی دارد. دختری بیخانواده و تک که یک سالی است که شوهرش را
ترک کرده و با دختری دیگر هم خانه شده است. گریز از شوهر و انزجار تنفرآلود از
رابطه جنسی با او[9]
از سویی و همخانه شدن با یک دختر و نیز روابط عاطفی نزدیک این دو نفر، مفاهیمی
مثل لزبینیسم [همجنسگرایی زنانه] را به ذهن متبادر میکند. چنان چه افروز در
دیالوگی میگوید: «بچه بودم، یه غلطی کردم ازدواج کردم» و حالا محرومیت خود را
معلول "ازدواج" میداند و نه "ازدواج
با فردی نامناسب"!
بیخانواده بودن افروز تا حدی است که وقتی یاسر، اسباب او
را از خانه بیرون میریزد، افروز تمام وسایلش را در یک چمدان و چند پاکت جمع کرده،
آنها را در صندلی عقب ماشین میگذارد و شب را در اتومبیلش به سر میبرد. این
تنهایی فردمحورانه را اضافه میکنیم به جریان سفر به مالزی برای پناهندگی به
اسپانیا و نیز قوانین تبعیضآمیز در ایران و پناه بردن به رسانههای غربی برای باز
کردن پای قوانین بینالمللی و حقوق بشری برای فشار به ایران. ملغمهی اِلمانهای ذکر
شده، میتواند نردبانی باشد برای فیلم تا نظر جشنوارههای خارجی را به خود جلب
کند.[10]
[1]. سيدمحمد مهديزاده
(1390) نظريههاي رسانه؛ انديشههاي رايج
و ديدگاههاي انتقادي، تهران: همشهری، ص146.
[3]. عبدالرسول بيات (1381)
فرهنگ واژهها، قم: مؤسسه انديشه و فرهنگ ديني، ص430.
[4]. آنتوني گيدنز (1386)
جامعهشناسي، ترجمة حسن چاوشیان، تهران: نی، ص167.
[6]. هر چند بیرقی در نشست خبری فیلم قایل است گواهی امضا فقط یکی است
و اگر به هر دلیل معدوم شود، نمی توان از آن رونوشت تهیه کرد، اما باید گفت در
فیلم دیدیم که محضردار، سند رضایت یاسر را تنظیم میکند و از روی آن میخواند و
سندی که در محضر تنظیم شود، اعتبارش به ثبت است و نه به برگه. حتی اگر سخن بیرقی
نیز صحیح باشد، به دلیل این که افروز به خاطر اخذ رضایت یاسر، مهریهاش را معامله
میکند، قاعدتا محضردار، برگه رضایت را به دست افروز میدهد نه یاسر که به راحتی
پس از خروج از محضر برگه را پاره کند.
[8]. اساس فيلم واکنش پنجم بر يک ماده حقوقي است که وجاهت ندارد. در
فيلم بیان میشود که چون فرشته، توانايي مالي کمی دارد، پس از فوت شوهرش، حق
حضانت فرزندانش با پدرشوهرش است، در حالي که طبق قانون حق حضانت بعد از فوت پدر،
با مادر است: «در صورت فوت يکي از ابوين، حضانت طفل با آن که زنده است خواهد بود
هر چند متوفي پدر طفل بوده و براي او قيم
معين کرده باشد» (ماده 1173 قانون مدني). اين حکم درموردي هم که پس از فوت پدر،
ولايت به جد پدري میرسد قابل اجراست و حق حضانت در صورتي از مادر گرفته میشود که
صحت جسماني و تربيت اخلاقي طفل در خطر باشد: «هر گاه در اثر عدم مواظبت يا انحطاط
اخلاقي پدر يا مادري که طفل تحت حضانت اوست، صحت جسماني و يا تربيت اخلاقي طفل در
معرض خطر باشد، محکمه ميتواند به تقاضاي اقرباي طفل يا به تقاضاي قيم او يا به
تقاضاي رئيس حوزه قضاييه تصميمیرا که براي حضانت طفل مقتضي بداند، اتخاذ کند»
(ماده 1173 قانون مدني). در حالي که در فيلم هيچ کدام از اين امور مطرح نيست و پدرشوهر
فرشته صرف اينکه سايه خودش بالای سر نوههایش باشد میخواهد آنان را از مادرشان
جدا کند. اگرچه ولايت بر فرزندان بعد از فوت پدر، بر عهده جد پدري است. فرق حضانت
با ولايت در اين است که حضانت راجع به نگهداري و تربيت کودک است و ولايت ناظر به
اداره اموال و تصميم گيريهاي طفل است. البته قابل ذکر است اين قانون در سالهاي
اخير تغيير کرده است و حتي مادر میتواند بر فرزند خود ولايت داشته باشد که دادگاه
آن را تشخيص میدهد. ولي به دليل اينکه زمان ساخت فيلم اين قانون نبوده است
انتقادي به فيلم از اين جهت نمیباشد. متاسفانه در اين فيلم با اشتباه جلوه دادن
قوانين کشور که اکثرا برگرفته از فقه و حقوق اسلامي میباشد به دنبال منفي نشان
دادن قوانين و احکام اسلامي است: اسماعیلی، مهدیان (1393) بازنمايي الگوی شخصیت
مَرد و زن در سينماي ایران، قم: موسسه امام خمینی.