27 بهمن 1396, 8:55
این نقد در زمان جشنواره فیلم فجر نوشته شده است و نقد کامل تر بر فیلم را در زمان اکران عمومی خواهم نوشت
سینمای روح الله حجازی تا پیش از فیلم «مرگ ماهی» یکی از محبوب ترین گونه های سینما برای من بود. آنچه در درام های این کارگردان بسیار حائز اهمیت است، توجه به روابط آدم ها با در نظر گرفتن وجوه روانشناسانه است. اتفاقی که حالا و در آخرین ساخته او، «اتاق تاریک» نیز تکرار می شود.
«اتاق تاریک» فیلمی اجتماعی- روانشناسانه است که مسئله ای مهم یعنی "کودک آزاری" را به عنوان موضوع اصلی خود طرح کرده است. ابتدا عنوان کنم، جدا از همه ی نقدها و نظراتی که بر ساختار یک اثر سینمایی می شود باید این را در نظر داشت که فیلمهایی که به سراغ موضوعات جسورانه و کم تر پرداخته شده ی اجتماعی می روند به خودی خود بسیار قابل احترام اند. خوشبختانه چند نمونه از این دست فیلمها را در جشنواره امسال داشتیم که یکی از آنها فیلم مورد نظر یعنی «اتاق تاریک» است.
"اتاق تاریک" مانند سایر آثار کارگردانش به سراغ طبقه متوسط شهری می رود و ترکیب کاراکترهایش را به شیوه ای نامتعارف و کمتر تکرار شده می چیند؛ یعنی خانواده ای سه نفره که زن تفاوت سنی فاحشی با شوهرش دارد و از او بزرگتر است. حجازی می کوشد تا با نگاهی دقیق و زیرکانه، جزییات رفتاری هر یک از این دو شخصیت را به درستی ترسیم نماید و لایه های زیرین شخصیتی آن دو را با ظرافت تصویر کشد تا با استدلال و قطعیت دلایل اختلاف آن دو با یکدیگر را در فیلم مطرح نماید، اختلافاتی که بر روانِ فرزند خردسال آن ها تأثیر مستقیمی گذاشته است؛ اوضاع جایی بدتر می شود که کودک خانواده اعتراف می کند که به بدنش دست درازی شده است ...
از این جای درام به بعد، تلاش دو شخصیت اصلی برای گره گشایی از راز فیلم آغاز می شود و هر یک از آن ها به نحوی سعی بر آن دارند تا پرده از این اتفاق هولناک بردارند.
چیزی که بابت آن حجازی را تحسین می کنم، ساختار درست فیلمنامه است. با آن که برعکس چند ساخته ی آخر کارگردان، «اتاق تاریک» فاقد اِلِمانِ تعدد شخصیت است و همین کم تعدادی شخصیت ها، بی اختیار، رویدادهای درام را نیز محدود می کند، فیلم از مسیر اصلی خود منحرف نمی شود و روایت آن نسبتاً بی سکته اتفاق می افتد و هر آن چه به عنوان داستان فرعی در دل داستان اصلی گنجانده می شود در جهت دستیابی به همان عنصر گره گشایی فیلمنامه است؛ به بیانی دیگر فیلم عاری از اضافات و زواید ضربه زننده است.
یکی دیگر از نقاط قوت فیلمنامه، گره گشایی شگفت انگیز آن است؛ اصولاً در فیلم هایی که "کودک" در حل و فصل گره های داستان نقش دارد دو اتفاق رخ می دهد؛ یا درام به شکل خیره کننده ای گره گشایی می شود (مثل بیشتر فیلمهای فرهادی) و یا این گره گشایی دم دستیست و به مخاطب این احساس را می دهد که چند ساعتی اصطلاحاً "سر کار بوده است". اما روح الله حجازی در پایان بندی فیلم خود دست به نوعی خلاقیت زده است که به دلیل اهمیت لو نرفتن ماجرا، نمی توانم آن را مفصلاً تشریح کنم اما گمان می کنم بهره گیری از روش غافلگیری های متعدد یکی از بهترین تمهیداتی بود که می شد برای چنین فیلمی در نظر گرفت؛ فیلمی که تماماً در جهت پرسش به پاسخ معمای اصلی پیش می رود. در حل و فصل ابتدایی مخاطب اندکی به همان احساس سر کار قرار گرفتن دچار می شود اما پس از اعترافات ثانویه و حقیقی پسربچه، ناگاه بیننده به شکل عجیب و غریبی غافلگیر می شود و فرهاد (ساعد سهیلی) نیز در این شگفت زدگی با او همراه.
کار فضاسازی فوق العاده ای دارد. انتخاب لوکیشن و نتیجتاً موقعیت مکانی درام با هوشمندی طراحی شده است و تزریق احساس ناکجاآباد بودن بستر بروز رویدادها خود از نقاط قوت کار است که احساس اضطرابی را به ناخودآگاه مخاطب القا می کند. فیلمساز روی بیابان های اطراف خانه ی زن و شوهر مانور بسیاری می دهد و سعی می کند با بهره گیری منطقی از فضا، بر مختصات تعلیق، ترس و دلشوره ی مخاطب بیفزاید.
دیالوگ نویسی حجازی، همانند دو فیلم «زندگی خصوصی خانم و آقای میم» و «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» درخشان است؛ مملو از متلک پرانی های بسیار ظریف زن و شوهر به یکدیگر و جملاتی که در دل خود کدهایی دارند به منظور انتقال برخی پیام های مهم و سر به مهر به مخاطبی که لازم است با پیشینه ی شخصیت های فیلم آشنا شود. مثلاً مسئله اختلاف طبقاتی و فرهنگی زوج طی همین دیالوگ ها بر مخاطب آشکار می شود؛ همان طور پیش از آن که قضیه ی تفاوت سنی آنها از زبان خود هاله (ساره بیات)مطرح شود، بسیاری از مخاطبان با این پرسش مواجه شده بودند که چرا سن زن نسبت به مرد آنقدر بیشتر است و کارگردان در انتخاب بازیگران خوب عمل نکرده است. درواقع فیلم پرگویی نمی کند بلکه دیالوگ های آن به جا و به اندازه اند و تا جایی که لازم باشد اطلاعاتی را به مخاطب منتقل می سازند.
انتخاب بازیگران فیلم به خوبی انجام گرفته است؛ ساره بیات مانند همیشه خوب بازی می کند با این انتقاد که بازی های او تا حدودی شبیه هم شده اند و نقش هایش کمی تکراری. غمی همیشگی در چشمان اوست و میمیک چهره اش در بیشتر فیلمها یکسان است که البته علت این تشابه شباهت نقش های او و بحرانهایشان با یکدیگر است. بنابراین باز هم تاکیید می کنم که بیات بازیگر خوبی است و این بار هم درخشان ظاهر شده اما جا دارد در انتخاب نقش هایش وسواس بیشتری به خرج دهد تا به بازیگری کلیشه ای در نقش هایی ثبات تبدیل نشود. برعکس او، ساعد سهیلی، بازیگری است که در همین جشنواره چندین نقش آفرینی کاملاً متفاوت از هم را از او می بینیم. کاراکتر فرهاد در «اتاق تاریک» ریزه کاریهای متعددی دارد که سهیلی از پس همه شان به خوبی برآمده است. بازی بازیگر نقش پسربچه نیز بسیار باورپذیر است و به نظر می رسد این حضور درخشان به واسطه هدایت درست کارگردان اتفاق افتاده زیرا لازم به گفتن نیست که کار با بازیگر خردسال تا چه اندازه دشوار است.
روح الله حجازی پس از شکست سنگینی که از فیلم «مرگ ماهی» خورد دوباره روی پاهایش ایستاده و بسیار پررمق به میدان بازگشته است تا ثابت کند فیلمسازی خوش قریحه خصوصاً در پرداختن به مسائل مربوط به آدم های جامعه مدرن امروزیست که چالش های بسیاری را در روابطشان تجربه می کنند.
منبع: روزنامه هنرمند