فیلم نوشت فیلم نوشت

نقد فیلم دارکوب
نقد فیلم دارکوب

نقد فیلم دارکوب

آخرین تجربه بهروز شعیبی در سینما نشان می دهد او از جمله کارگردان هایی است که علاقه دارد در عرصه ها و گونه های مختلف سینمایی طبع آزمایی کند و به تجربیات گذشته خود بیفزاید. مرور آثار قبلی شعیبی نشان می دهد ایشان با وجود تمایل به ساخت آثار قهرمان محور و قصه گو همواره با نمایش فضای انتزاعی و ایزوله جامعه فاصله گذاری کرده اند و مطلبی برای ارائه به مردم عادی جامعه به عنوان اصلی ترین مخاطب سینما داشته اند.

مقاله

نویسنده محمد حسین قلی‌پور
نقد فیلم دارکوب

راه سخت!

آخرین تجربه بهروز شعیبی در سینما نشان می دهد او از جمله کارگردان هایی است که  علاقه دارد در عرصه ها و گونه های مختلف سینمایی طبع آزمایی کند و به تجربیات گذشته خود بیفزاید. مرور آثار قبلی شعیبی نشان می دهد ایشان با وجود تمایل به ساخت آثار  قهرمان محور و قصه گو همواره با نمایش فضای انتزاعی و ایزوله جامعه فاصله گذاری کرده اند و مطلبی برای ارائه به مردم عادی  جامعه به عنوان اصلی ترین مخاطب سینما داشته اند.

همان گونه که انتظار می رفت دارکوب تفاوتی اساسی با آثار قبلی شعیبی دارد. چه در مضمون و چه در فرم کلی اثر. شعیبی در آثار قبلی اش از دوربین ثابت و دکوپاژی سینمایی برای روایت داستان خود بهره برده است و در دارکوب با تغییر رویه به استفاده از دوربین روی  دست و دکوپاژی تلویزیونی روی آورده است. دوربین روی دست دارکوب با بهره برداری مناسب از این تکنینک به فضاسازی مطلوب و نزدیک کردن مخاطب به شخصیت ها کمک شایانی کرده است و توانسته در نمایش تنش میان شخصیت ها نقش بسزایی ایفا کند. خوشبختانه دوربین روی دست در انتقال این تنش ها آزار دهنده عمل نمی کند و قصد به رخ کشیدن خود را ندارد و با سایر بخش های فنی فیلم همراه است. البته فیلم  بنا به کارکرد و حس سکانس از این تکنیک استفاده کرده است و مخاطب در تمام طول فیلم شاهد حرکت پر بسامد تصویر نیست. رعایت این نکات نشان از تسلط شعیبی به مدیوم سینما و فن کارگردانی دارد. او می داند یک تصویر اکستریم کلوز یعنی یک ابروی چند متری روی پرده که کوچکترین حرکت اضافی آن می تواند بیننده را از فضای فیلم خارج کند.

بازی های فیلم را می توان یکی از شانس های دریافت سیمرغ دانست. تیم بازیگری توانسته اند به خوبی گلیم خود را از آب بیرون بکشند. مشهود است که حتی بازیگرانی که دقایق کوتاهی بازی داشته اند از جان و دل برای فیلم مایه گذاشته اند. از جمشید هاشم پور و هادی حجازی فر تا نگار عابدی . اما در این میان بازی سارا بهرامی در نقش مهسا بسیار خوش درخشیده است. در سال های اخیر بعد از بازی مریلا زارعی در “شیار ۱۴۳”  آفرینش نقشی با این سطح از تاثیر گذاری کمتر در میان بانوان سینمای ایران وجود داشته است و بعید به نظر  می رسد بازیگر دیگری بتواند او را از رسیدن به سیمرغ سی و ششم محروم کند.

برگ برنده دارکوب در فرم را باید فضاسازی آن دانست. تعریف صحیح از موقعیت اجتماعی افراد، استفاده از دکوپاژی بی آلایش و نمایش شخصیت هایی بسیار نزدیک به زندگی واقعی توانسته به خلق جهانی آشنا برای بیننده بینجامد و او را به یکی از شخصیت های داستان تبدیل کند. با فروپاشی ذهن بیتا او هم فرو بریزد و در برابر توصیفات هم خانه ای مهسا از سعید سکوتی با چاشنی لبخند تلخ به او تحویل دهد و منتظر سرنوشت باران باشد. علاوه بر موارد مذکور یکدست بودن بخش های مختلف اثر به خلق چنین فضایی کمک شایانی کرده است. همه بخش ها در سطح قابل قبولی به روند پیشبرد اثر کمک کرده اند و هیچ کدام خارج از فضای کلی فیلم به رخ بیننده کشیده نشده اند. نور، تصویر و صدا و سایر بخش ها حساب شده عمل می کنند و توجه را بیش از آنچه باید به خود جلب نمی کنند. نه تم های دارکوبی موسیقی ما را از فضا بیرون می برد نه حرکت  اگزجره بازیگران ما را با یاد تله تئاترهای تلویزیونی می اندازد. همه و همه تلاش کرده اند در خدمت کلیتی به نام فیلم باشند.

بر خلاف آثار اجتماعی سینمای ایران در سال های اخیر که اغلب برای مضمون پردازی، روابط انسانی را جایگزین روایت قصه نموده اند، دارکوب راه سخت تر را که قصه گویی است برای نمایش معضلات جامعه برگزیده است. البته اثر در بخش هایی به دام این فضای تکراری می افتد اما در مجموع می تواند با خلق فضایی بینابینی، بیننده را درگیر کلیت اثر کند. “دارکوب” می تواند تا یک سوم پایانی دغدغه شخصیت های اصلی را به دغدغه بیننده تبدیل کند اما با ورود نگرش تقدیر مآبانه کار را به سطح اثری متوسط تنزل می دهد و لقب شهید ترین فیلم جشنواره را برای خود به ارمغان می آورد. با وجودی که شعیبی تلاش می کند اثرش در زمینه های مختلف با سایر آثار هم دسته خود شباهتی نداشته باشد اما در زمینه پایان بندی مانند آن ها عمل می کند. با این تفاوت که امید آفرینی را جایگزین ناامیدی و سیاه نمایی می کند. اما حقیقت آن است که به لحاظ سینمایی راه رفته هر دو گونه برای به پایان بردن سالاد مشکلات اجتماعی پناه بردن به تقدیر است و از بار مسئولیت شانه خالی کردن. اگرچه فیلم سعی دارد با فراری رو به جلو از پایان باز اجتناب کند اما همان مسیری را می پیماید که سایر همکیشانش رفته اند. تغییر ریل قطار فیلم “دارکوب” در پایان بندی از رئالیسم اجتماعی به فضای رمانتیسیسم برای بیننده به درستی فهم نمی شود و چنین به نظر می رسد که عوامل اصلی اثر برای رهانیدن فیلم از دام سیاه نمایی ترجیح داده اند چگونگی را جایگزین چرایی نمایند.



شعیبی اصرار دارد اثرش در زمینه های مختلف شباهتی به بیانیه های تصویری مشابهش که تا سال ها گریبانگیر سینمای ایران بوده است نداشته باشد و تلاش کرده در بخش های مختلف این فاصله گذاری را به رخ بیننده بکشد. ارائه تصویر خاکستری از جامعه و باقی گذاشتن روزنه ی امید و اختیار فردی در برابر سیاه نمایی و جبر اجتماعی از  نشانه هایی است که برای نیل به مقصود از آن بهره برده است. حضور مازیار برادر مهسا به عنوان شخصی موفق که در همان فضای مهسا نفس کشیده است، نمایش دوستی ها، مادرانگی مهسا و دلخوشی های کوچک در دل کلکسیون جرایمی در زیستگاه زنانِ دور از جامعه، راهکارهایی است که جناب شعیبی برای تحقق این هدف اندیشیده اند. هرچند حسن نیت ایشان از این تلاش ها برای فاصله گذاری با سیاه نمایی های اجتماعی قابل درک و تقدیر است اما نتیجه نهایی تفاوت چندانی با آثاری از این دست ندارد. چرا که بیینده بیشتر زمان فیلم را به تماشای معضلات و چرکی های جامعه نشسته است و نمی توان با نمایش چند دقیقه ای از فوران احساسات و ایثار اثر آن را در ذهن بیننده خنثی کرد.  مهسایی که در تمام طول فیلم مانند دارکوب بر ذهن به روز و بیننده می کوبد و حاضر می شود برای بازگرداندن حس مادرانگی ، خودخواسته به کمپ ترک اعتیاد برود نباید به یک باره و به دلایلی که از قبل برای خودش روشن بوده پا پس بکشد. اگر این شرط را نپذیریم گره اصلی داستان دچار نقصان است و اگر بپذیریم نحوه پایان بندی از مقبولیت کافی بر خوردار نیست.

با وجود تلاش زیاد دست اندرکاران، ” دارکوب ” نمی تواند مسیری را که بسیار خوب طی می کند، به نتیجه مطلوب برساند و در یک سوم پایانی از هم گسیخته عمل می کند. بار اصلی حل مشکل از روزبه به عنوان شخصیت اصلی به نیلوفر منتقل شده و نقش او از کنشگری به انفعال کشیده می شود. نیلوفر هم با تکرار یک حرف از ابتدا تا انتها روند دارکوبی مهسا را تکرار می کند و پایان بندی را با نقصی که ذکر شد مواجه می کند. در این میان خرده روایات اثر با پیرنگ اعتیاد بخشی از بار درام را به دوش می کشد. معضل بچه فروشی هر چند دردناک و جانکاه روایت می شود اما چون مسیری موازی با تم اصلی داستان پیش می رود و بدون تلاقی به مسیر خود پایان می دهد. خرده روایات هر کدام داستان خود را طرح و به پایان می رساند و در پیرنگ اصلی داستان تنیده نمی شود و گاهی از کارکرد اصلی خود خارج می شود. مانند سکانس حضور نیلوفر در پارک بلبل که فاقد کارکردی دراماتیک است و فضای فیلم را به سوی یک گزارش خبری سوق می دهد.

ساخت فیلم درباره معضلات اجتماعی حرکت بر لبه تیغی است که هر حرکت اشتباه می تواند به نقض غرض عوامل منجر شود. با وجودی تلاش بسیاری که برای نمایش منصفانه و خیرخواهانه معضلات اجتماعی ناشی از اعتیاد صورت گرفته است اما باز هم آفت رئالیسم های اجتماعی به مزرعه دارکوب نفوذ کرده است و این اثر را در جرگه سایر آثار مشابه خود قرار داده است. با این حال دغدغه مندی و  شجاعت جناب شعیبی برای ورود به این عرصه قابل تقدیر است و امید می رود ایشان با تجربه های کسب شده بتوانند با ساخت آثاری جریان ساز، زمینه را برای تولید فیلم هایی اجتماعی با رویکردی مصلحانه و امیدبخش فراهم آورند.



www.filmovies.irلمنوشت



----- 0 0
خاکستر تلمبار شده
خاکستر تلمبار شده

خاکستر تلمبار شده

شعله ور فیلم جدید حمید نعمت الله است، فردی که سالها پیش اثری به نام «بوتیک» را ساخت و تا به امروز هرچه تلاش کرده نتوانسته اثری موفق مثل بوتیک را در دنیای سینمایی اش خلق کند. می‌گویم دنیای سینمایی‌اش چرا که امضای او پای تمام آثارش دیده می‌شود و فیلم‌هایش متمایز با دیگران هستند، تمایزی که لزوما به معنای خوب بودن نیست. فیلم شعله ور نیز یک سری پتانسیل را با خود داشته که سوزانده و یک تعداد هم عناصر درخور توجه در خود دارد که در حقیقیت هنر چندانی در خلق آنها به کار نرفته است. فی الواقع زمانی که دو ساعت فیلم پیرامون یک شخصیت بچرخد و آن شخصیت را بتوانید خوب بپرورانید، اتفاق شاهکاری نیفتاده است.
بازگشت به دهه شصت؛ نگاهی به فیلم هزارپا
بازگشت به دهه شصت؛ نگاهی به فیلم هزارپا

بازگشت به دهه شصت؛ نگاهی به فیلم هزارپا

ابوالحسن داودی سینماگر باسابقه‌ای طولانی در ساختن فیلم‎های کمدی خانوادگی است. از همان اوایلِ کارش تنوع قابل ملاحظه‌ای در کارنامه‎ی سینمایی‎اش داشته است که کماکان در سینمای ایران نمونه‎های مشابهی ندارند، فیلم‎هایی مثل سفر جادویی(1369) یا من زمین را دوست دارم(1372)که در گونه علمی تخیلی جای می‌گیرند نمونه‎های مشابه کمتری در سینمای ما دارند.
Powered by TayaCMS